سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 66
لحظاتی میشد که به قصر باز گشته بودن و افراد زیادی از زخمی شدن پادشاه بی خبر بودن البته از دیدن آن ها
الویز با نگرانی کنار جیمین بر روی تخت نشست بود و دستش را ميان دستانش گرفت بود نگاهش را به چهره اش دوخت بود که با بالا تنه برهنه بر روی تخت دراز کشید بود و طبیب سلطنتی درحالی برسی وضعیت اش بود
دیدنش در آن وضعیت او را به یاد مرگ مادرش میانداخت بازمهم یکی از افراد مهم زندگی اش با سم مسموم شده بود
برای همین سال ها در مورد هر نو سمی تحقیق کرده بود تا علت مرگ مادرش را بفهمد اما حال بازم هم در همان حال قرار گرفته بود
لحظه ایستاد و به جیمین خیره شد اشک های که تمام این مدت مهارشون
میکرد بر روی گونه اش جاری شدند با فشرده شدن دستش توسط جیمین از افکارش بيرون آمد و دستی به صورت خیس از اشک اش کشید و صداش را صاف کرد خطاب به طبیب گفت
الویز : وضعیتش چطوره خطری که تهديد نمیکنه
طبیب تعظيمی کرد و قدمی به عقب برداشت
.....نه ملکه جوان حال ایشون کاملا خوبه به این خاطر که اجازه پخش شدن سم را توی برنشون ندادین مشکل خواستی ندارد
اگه به موقع ازش جلوگیری نمیکردین ممکن بود باعث مرگ ایشون بشود
الویز : پس چرا هنوز به هوش نیومده
....خطری جان شان را تهدید نمیکند ولی بهوش آمدن شان.....
ممکن هست همین الان بهوش بيايد و شاید هم روز ها تول بکشد بستگی به قدرت بدنی ایشون دارد....
الویز بعد از شنیدن حرف های طبیب تفس آسوده کشید و نگاهش را دوباره به جیمین داد
الویز : باشه میتونی بری
......
ماتیاس سراسیم وارد اتاق شد و با نگرانی جویای حال پادشاه شد
ماتیاس : حالشون چطوره
الویز : خوبه
ماتیاس : نمیخواهم شما رو نگرانی کنم ولی مقامات سلطنتی از زخمی شدن پادشاه خبر دار شدن و جلسه تشکیل دادن
الویز با عجله از روی تخت بلند شد
الویز : یعنی چی بدون حضور پادشاه...
ماتیاس : الان چیکار کنیم ملکه اگر نقشه داشته باشن چی...
الویز : من همچين اجازه نمیدم
......
با تمام سرگیجه و ضعف که داشت
سراسیم وارد سالن جلسه شد و با نگاه های متعجب همه افراد حاضر در آن مکان مواجه شد و با صدای نسبتأ بلند گفت
الویز : اينجا چه خبر هست میدانید که برگذاری جلسه بدون حضور پادشاه خیانت محسوب میشود
ملکه میلانا که با فاصله ای از آن ها پشت پرده نازکی نشست بود خطاب به الویز گفت
م/میلانا : این گستاخی شما غیر قابل بخشش چطور میتوانید با همچین پوششی به اينجا بیایید این حرف ها رو بزنید
الویز با لحنی تمسخر آمیز گفت ،
پارت 66
لحظاتی میشد که به قصر باز گشته بودن و افراد زیادی از زخمی شدن پادشاه بی خبر بودن البته از دیدن آن ها
الویز با نگرانی کنار جیمین بر روی تخت نشست بود و دستش را ميان دستانش گرفت بود نگاهش را به چهره اش دوخت بود که با بالا تنه برهنه بر روی تخت دراز کشید بود و طبیب سلطنتی درحالی برسی وضعیت اش بود
دیدنش در آن وضعیت او را به یاد مرگ مادرش میانداخت بازمهم یکی از افراد مهم زندگی اش با سم مسموم شده بود
برای همین سال ها در مورد هر نو سمی تحقیق کرده بود تا علت مرگ مادرش را بفهمد اما حال بازم هم در همان حال قرار گرفته بود
لحظه ایستاد و به جیمین خیره شد اشک های که تمام این مدت مهارشون
میکرد بر روی گونه اش جاری شدند با فشرده شدن دستش توسط جیمین از افکارش بيرون آمد و دستی به صورت خیس از اشک اش کشید و صداش را صاف کرد خطاب به طبیب گفت
الویز : وضعیتش چطوره خطری که تهديد نمیکنه
طبیب تعظيمی کرد و قدمی به عقب برداشت
.....نه ملکه جوان حال ایشون کاملا خوبه به این خاطر که اجازه پخش شدن سم را توی برنشون ندادین مشکل خواستی ندارد
اگه به موقع ازش جلوگیری نمیکردین ممکن بود باعث مرگ ایشون بشود
الویز : پس چرا هنوز به هوش نیومده
....خطری جان شان را تهدید نمیکند ولی بهوش آمدن شان.....
ممکن هست همین الان بهوش بيايد و شاید هم روز ها تول بکشد بستگی به قدرت بدنی ایشون دارد....
الویز بعد از شنیدن حرف های طبیب تفس آسوده کشید و نگاهش را دوباره به جیمین داد
الویز : باشه میتونی بری
......
ماتیاس سراسیم وارد اتاق شد و با نگرانی جویای حال پادشاه شد
ماتیاس : حالشون چطوره
الویز : خوبه
ماتیاس : نمیخواهم شما رو نگرانی کنم ولی مقامات سلطنتی از زخمی شدن پادشاه خبر دار شدن و جلسه تشکیل دادن
الویز با عجله از روی تخت بلند شد
الویز : یعنی چی بدون حضور پادشاه...
ماتیاس : الان چیکار کنیم ملکه اگر نقشه داشته باشن چی...
الویز : من همچين اجازه نمیدم
......
با تمام سرگیجه و ضعف که داشت
سراسیم وارد سالن جلسه شد و با نگاه های متعجب همه افراد حاضر در آن مکان مواجه شد و با صدای نسبتأ بلند گفت
الویز : اينجا چه خبر هست میدانید که برگذاری جلسه بدون حضور پادشاه خیانت محسوب میشود
ملکه میلانا که با فاصله ای از آن ها پشت پرده نازکی نشست بود خطاب به الویز گفت
م/میلانا : این گستاخی شما غیر قابل بخشش چطور میتوانید با همچین پوششی به اينجا بیایید این حرف ها رو بزنید
الویز با لحنی تمسخر آمیز گفت ،
- ۹.۳k
- ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط