نیمی شبی من خواهم رفت از دنیائی که

نیمی شبی من خواهم رفت از دنیائی که

مال من نیست،

از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند.

و تو آنگاه خواهی دانست خون سبز من !

خواهی دانست که جای چیزی در وجود تو خالیست

و تو آنگاه خواهی دانست پرندهٔ کوچک

قفس خالی و منتظر من!



خواهی دانست که تنها مانده ای با روح

خودت و بی کسیت را دردناکتر خواهی

چشید زیر دندان غمت !

غمی که من می برم

غمی که من می کشم....!
دیدگاه ها (۷)

آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیمدر آتش و یخبندان، داغیم...

مذکر عزیز:" مرد " باشزمین به مردبودنت نیاز دارهمردباش نه فقط...

مادربزرگم می‌گوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مث...

بنگر به عمر رفته، حسرت نصیب ما شد.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط