ظهور ازدواج
(✿) ظهور ازدواج (✿)
(♡)پارت ۲۷۹ (♡)
همیشه اینجور عصبیت میکنم که دوست داري په جا خالیش کنی؟ مگه چیکار میکنم؟ با دستم اروم دستشو برداشتم و با بغض گفتم هیچ کار
جیمین : -نمیگي ديگه نه؟ جواب ندادم. نفسش رو بیرون داد و با تهدید :گفت نامردم اگه با سه تا لاستيك پنچر و یه لاستیک زاپاس پاره شده توسط خودت وسط بیابون ولت نکنم. یه دفعه زدم زیر خنده و گفتم نامردي در حالیکه سعی میکرد نخنده اخم کرد. خندون و مهربون گفتم نامردی چون دلت نمیاد اونجور رهام كني.. عمیق نگام کرد. از ته دل گفتم پس نامردي معني معكوس میده و ثابت میشه که خيلي مردي.. و تند و شیطون گفتم شاید با همون شي که لاستیکت رو پاره کردم از وسط دو نصفم کني ولي اونجوري ولم نميكني.. خبیثانه گفت: حالا با چي اونجور پنچرش کردي؟ خندیدم و با خنده و خجالت دستامو جلوي صورتم گرفتم و گفتم: چاقو.. خندید و گفت: اي قاتل بی رحم اخه چي بگم به تو من؟ و دست رو موهام کشید و بهمشون ریخت. با خنده دستامو به صورتم فشردم
با لبخند عمیقی به هم دیگه خیره شدیم. توی این بالکن و هواي كمي سرد بين من و جیمز ترینر به گرما و ایجاد شده بود که غیر قابل انکار بود. صميميتي با لبخند شیطنت بار :گفتم حالا لاستيك بخرم یا عفو شدم؟ با لبخند گفت: متاسفانه عفو شدي.. نرم خندیدم و دست زدم و گفتم عالیه
جیمین : -خسيس.. خندیدم و گفتم یه چیزی بپرسم؟ و خواستم از سکوي بالكن بالا برم و روش بشینم که نتونستم.. بلند بود. صورتمو تو هم کشیدم و باز تلاش کردم که یه دفعه دو طرف پهلومو گرفت و نرم نشوندم رو سکو و گفت بپرس.. از کارش لبخند شيريني زدم. دستاشو دوطرف بدنم رو سکو گذاشت و منتظر نگام کرد. میخواستم بپرسم واقعا چرا انتخابم کرده ولی دوست نداشتم این صمیمیت ایجاد شده رو با سوالات مسخره خراب کنم و تند گفتم:هیچی ولش کن.. جدي نگام کرد و گفت: اخر از زیر این هیچي هاي تو يه قتلي غارتي چيزي در میاد...ببین کی گفتم... یه دفعه بلند خندیدم و سر تکون دادم و گفتم:نوشيدني خوردي؟ اخم کرد. خندیدم و گفتم اخه خيلي بانمك ... جیمین : -بانمك و....؟ شیطون اروم گفتم شیرین شدي. خيلي عميق تو چشمام نگاه کرد. بادی زد که تکونم داد و به دفعه ترسیدم بیوفتم
خيلي عميق تو چشمام نگاه کرد. بادي زد که تکونم داد و یه دفعه ترسیدم بیوفتم. هول و وحشت زده به بازوش که دو طرفم روي سکو بود چنگ زدم 6 تند گرفتمشون تا خودمو نگه دارم. پهلومو اروم دستاشو در حالیکه دست من روش بود اورد روي ! سرشو خم کرد و نرم گونه ام و نزدیک گوشمو بوسید و اروم :گفت بیا ببینم دختر کوچولو امشب اصلا یه جور ديگه اي بود. از ذوق و شیرینی کاراش انگار تو اسمونا بودم.. گذاشتم
(♡)پارت ۲۷۹ (♡)
همیشه اینجور عصبیت میکنم که دوست داري په جا خالیش کنی؟ مگه چیکار میکنم؟ با دستم اروم دستشو برداشتم و با بغض گفتم هیچ کار
جیمین : -نمیگي ديگه نه؟ جواب ندادم. نفسش رو بیرون داد و با تهدید :گفت نامردم اگه با سه تا لاستيك پنچر و یه لاستیک زاپاس پاره شده توسط خودت وسط بیابون ولت نکنم. یه دفعه زدم زیر خنده و گفتم نامردي در حالیکه سعی میکرد نخنده اخم کرد. خندون و مهربون گفتم نامردی چون دلت نمیاد اونجور رهام كني.. عمیق نگام کرد. از ته دل گفتم پس نامردي معني معكوس میده و ثابت میشه که خيلي مردي.. و تند و شیطون گفتم شاید با همون شي که لاستیکت رو پاره کردم از وسط دو نصفم کني ولي اونجوري ولم نميكني.. خبیثانه گفت: حالا با چي اونجور پنچرش کردي؟ خندیدم و با خنده و خجالت دستامو جلوي صورتم گرفتم و گفتم: چاقو.. خندید و گفت: اي قاتل بی رحم اخه چي بگم به تو من؟ و دست رو موهام کشید و بهمشون ریخت. با خنده دستامو به صورتم فشردم
با لبخند عمیقی به هم دیگه خیره شدیم. توی این بالکن و هواي كمي سرد بين من و جیمز ترینر به گرما و ایجاد شده بود که غیر قابل انکار بود. صميميتي با لبخند شیطنت بار :گفتم حالا لاستيك بخرم یا عفو شدم؟ با لبخند گفت: متاسفانه عفو شدي.. نرم خندیدم و دست زدم و گفتم عالیه
جیمین : -خسيس.. خندیدم و گفتم یه چیزی بپرسم؟ و خواستم از سکوي بالكن بالا برم و روش بشینم که نتونستم.. بلند بود. صورتمو تو هم کشیدم و باز تلاش کردم که یه دفعه دو طرف پهلومو گرفت و نرم نشوندم رو سکو و گفت بپرس.. از کارش لبخند شيريني زدم. دستاشو دوطرف بدنم رو سکو گذاشت و منتظر نگام کرد. میخواستم بپرسم واقعا چرا انتخابم کرده ولی دوست نداشتم این صمیمیت ایجاد شده رو با سوالات مسخره خراب کنم و تند گفتم:هیچی ولش کن.. جدي نگام کرد و گفت: اخر از زیر این هیچي هاي تو يه قتلي غارتي چيزي در میاد...ببین کی گفتم... یه دفعه بلند خندیدم و سر تکون دادم و گفتم:نوشيدني خوردي؟ اخم کرد. خندیدم و گفتم اخه خيلي بانمك ... جیمین : -بانمك و....؟ شیطون اروم گفتم شیرین شدي. خيلي عميق تو چشمام نگاه کرد. بادی زد که تکونم داد و به دفعه ترسیدم بیوفتم
خيلي عميق تو چشمام نگاه کرد. بادي زد که تکونم داد و یه دفعه ترسیدم بیوفتم. هول و وحشت زده به بازوش که دو طرفم روي سکو بود چنگ زدم 6 تند گرفتمشون تا خودمو نگه دارم. پهلومو اروم دستاشو در حالیکه دست من روش بود اورد روي ! سرشو خم کرد و نرم گونه ام و نزدیک گوشمو بوسید و اروم :گفت بیا ببینم دختر کوچولو امشب اصلا یه جور ديگه اي بود. از ذوق و شیرینی کاراش انگار تو اسمونا بودم.. گذاشتم
- ۶.۴k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط