باید با من حرف می زدی

باید با من حرف می زدی
من محتاجِ یک جمله بودم
جمله‌ای از تو که مرا از آغوشِ
زنجیرهای نَنوشتن، برَهاند...
باید با من حرف می زدی
تا چیزی می نوشتم...
کلیدِ ادامه ی زندگی،
در حنجره ی تو بود،
در صدای تو...
تویی که در من، من را
گُم کرده بودی...

#سیدمحمد_مرکبیان
دیدگاه ها (۱)

چه مراعات و نظیریستمیانِ کلمات..بویِ تو، آمدنت،نم نمِ باران ...

ایوب هم بودم اگر ،طاقتِ اینهمه دوری را نداشتم ...چه رسد حالا...

بهترین فیلمی که در سینما دیدم،"دستهایش" بود...آنجا که آرام آ...

وَ ماعاشقانه ای را رَقم خواهیم زدکه کل شاعران شهردیدشان به "...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

black flower(p,292)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط