NH

NH
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست

من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف

برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی

دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند

من و دل زائر آن معبد روحانی تو
روزی سرشار تر از حس شکفتن در باد

روز آغاز من و خلوت عرفانی تو
آسمان نیز ورق خورد همان روز که باز

من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
دیدگاه ها (۱)

NHبه جان هر چه شقایق که بی تو مردابمدر این حصار پر از غم نمی...

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزدبروی واژه ی خوشبخت به هم می ...

NHبه جان هر چه شقایق که بی تو مردابمدر این حصار پر از غم نمی...

من تشنه ی دیدار تو هستم تو چه هستیآیینه ی دیوار تو هستم  تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط