قبله گاه من

« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »
#PART_4

‌ ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
درب ماشین روباز کرد و سوار ماشین شدم.
کم اهمیت‌ترین چیز ممکن الان برام فقط تزئینات بی‌نظیر و مدل فوق العاده‌ی ماشین دانیال بود.

منی که همیشه آرزوم این چیزا بود و مث هر دختری رویاهای صورتی داشتم الان خنده‌دار بود که بدون هیچ حس خاصی به جز نفرت وبی‌حسی اینجا نشسته بودم.

دانیال بعد از صحبت کردن با فیلمبردار
ماشین رو دور زد و سوار شد وبلافاصله
دستش و سمت ضبط برد و بعد از عوض کردن چند ترک آهنگی رو گذاشت و ماشین رو روشن کرد.

بی‌حوصله سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و به آهنگی که تو فضای اتاقک کوچیک ماشین پخش می شد گوش دادم

(هر کـــــی بجــز ط اومد به چشــــم نیومد
هــــی اومدـــــم دلو عــقــب بکشم نیومد


شــــــاه دلم معنیه عــــشقـــی ط واسه دلم
پرتـــه به ط همه ی هـــــوش و حواس دلــــــم)

آروم با اهنگ هم‌خونی می‌کرد ...
هه..
خیلی شاد بود بر عکس من..


(هم نفسی نفسی نفسی دل نده جز من به کســـــی)

به این‌جای آهنگ که رسید با اه عمیقی نگاه طولانی بهم انداخت.

توی نگاهش دنیایی حرف بود.

‌ ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
• ‌[ @fatooom_000 ]•
دیدگاه ها (۰)

« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »#PART_5 ‌ ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀بالاخره ...

« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »#PART_6 ‌ ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀تا نشستیم ...

« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »#PART_3 ‌ ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀حرصم گرفت...

« قِبلِه گاهِ مَن🐚🦋 »#PART_2 ‌❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀بعد ازچند ثانیه،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط