وقتی که دوست آینه‌ام را شکست و رفت

تقدیر بود... پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود

می‌شد زمانه‌وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود

یک روز رنجِ بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود، ولی آسمان نبود

وقتی که دوست، آینه‌ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود

از خنده‌ی ترحّم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود...
#پوریا_شیرانی
دیدگاه ها (۲)

چرا همیشه تو را باید از خیال بخواهم

من میبینمت

همیشه با نفس تازه راه باید رفتو فوت باید کردکه پاک پاک شود ص...

برای دلم و بی قراری هایشوالعصر میخوانم و تکرار میکنم وَ تَوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط