Part

Part 1۴
*
دخترا: بچها بیاید سر شام!
کوک: شما ها برید من یونجین رو بخوابونم بیام!
تهیونگ: خوابیده دیگه..کیوتتت
کوک: بزار خوابش عمیق شه بعد!
هانا: غذا مو تند تند خوردم و ظرفامو جمع کردم و بردم آشپزخونه ولی هنوز کوک نیومده بود..جونگ‌کوک؟.. بیا غذاتو بخور من میخوابونمش!
کوک: هی میخوابه دوباره چشماشو باز میکنه!..
هانا: داره میخوابه دیگه..میبینی ساکته..بدش به من تو برو غداتو بخور
کوک: هانا پاهاشو دراز کرد و من یونجین رو با بالش گذاشتم رو پاهاش*
یونجین: زدن زیر گریه*
هانا: باشه باشه* بلندش کردم..از ساکش پتوش رو از ساکش با زور کشیدم و روش کشیدم * ( تو بغلم).. من میرم حیاط!
***
هانا: آروم* کوک بالشو بنداز زمین..خوابید!
کوک: بالش رو گذاشتم زمین و هانا یونجین رو خوابوند رو بالش و پتوش هم روش انداخت*
هانا: آروم خوابیده بود و با موهای بهم ریخته و حرکات های ریز پستونکش رو لب هاش خیلی کیوت شده بود*
کوک: هوفف بلاخره
هانا: من خوابوندنش ها!
می سونگ: دوتاتون خوابوندینش!
می سونگ :بریم حیاط بشینیم؟
همه: فکر خوبیه
هانا و کوک:😐 داری شوخی میکنی دیگه؟
می سونگ: نه
هانا: آخه یونجین خوابیده!
می سونگ: بی سیم اتاقش رو نیاوردی؟
هانا: چرا باید بیارم؟ 😂
می سونگ:..
جیهوپ: مگه زیر یونجین تشک نیست؟
کوک: چرا !
جیهوپ: خب دیگه.. از لبه های تشکش میگیریم و میبریمش حیاط*
کوک: باشه *
*
هانا: جونگ کوککک..
کوک: چیه؟
هانا: نمیبینی بچه داره عرق میکنه؟ ( آروم لباساش رو در آوردم) خیلی گرمهه هواا..با باد بزن از فاصله دور بادش زدم تا سرما نخوره..فوت کردن*
یونجین: نق نق ( تو خواب)
هانا: الان خنک میشی خوشگلم..بچم مثل خودم از گرما بدش میاد😌
کوک:😂
هانا: بیا یکم خودت بادش بزن..من اصلا دیگه نمیتونم تحمل کنم..شیرجه زدم تو استخر خونه می سونگ و جیهوپ* با اجازه صاحب خونه!..لباسام غیر از لباس زیرام رو در آوردم
ته: الان موقع رفتن میخوای چیکار کنی؟
هانا: از رفیقم لباس میگیرم 😝
می سونگ:😂
هانا: داشتم میمردم
جیهوپ: الهی
کوک: بچه رو داد به من خودش رفت آب بازی😐
هانا: ببخشید دیگه
می سونگ: یه سوال..شما چه طوری با هم آشنا شدید
هانا: تو یک فشن شو
می سونگ: آخه جالبش اینجاس که اول ما همو دیدیم بعد لایلا و تهیونگ و بعد شما ها و بقیه..یکم عجیب و شانسی نیست که ما ۷ تا رفیق ها با ۷ رفیق دیگه ازدواج کردیم؟
هانا: هوممم
لیا: زدن زیر گریه*
ته: جانم بابایی
(ادامه در کامنت)
دیدگاه ها (۲)

Lovely baby Part 1۵* (برگشتن خونه) موقع خواب*کوک: یونجین خوا...

Lovely baby Part 1۶*سه ماه بعد*(عصر)یونجین: زدن زیر گریه* ها...

Lovely baby Part 1۳**هانا: یونجین رو بغل کردم* بریم!**می سون...

Lovely baby Part ۱۲ته:البته رفتاراش به به لایلا رفته..یک دند...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

برادر سختگیر و وحشی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط