زندگی من آرام میگذشت

زندگی من آرام میگذشت.
اتفاقی نمی افتاد...!
تا این که سکوتی تمام وجودم را دگرگون کرد!
بی صدا آفتابی شد...و دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید!
آری سکوت!
سکوتی که مشحون تحمل هاست...
سکوتی که از دنیا بریده است!
کاش نبود..اما وجود من آن را شدیدتر می کند.
آی..!ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرق محبت میکنی!
نمیخواهم..محبت نمیخواهم!
آی صدای آشنا!..بد آمدی...چند روزی جرقه زدی رفتی.
تماشای تو وقت میخواست
گوش من پاسخی ندید
دلم میخواهد صدایت را بشنوم...
همین!
دیدگاه ها (۱)

ﺧﻴﻠﯽ ﺩﻳﺮﻩ ؛ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﺗﺮﺑﻮﺩ ،ﺑ...

وقتها نوشتن برایم سخت ترین کار دنیا می شودبا اینکه هنوزحرفها...

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ !ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ،ﻣﻔﻬﻮﻡ "...

ﺣﺎﻻﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻣﻦﺩﺷﺘﻲ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﺳﺎﻛﺖ ﻭ ﺑﺮﻓﻲ ﺍﺳﺖ- ﺍﺯ ﺭﺩ ﭘﺎﻱ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط