من عاشق شدم
من عاشق شدم
پارت(24)
☆☆☆☆☆☆☆☆
(ته ها قهوه شو میخوره)
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:وای الان چجوری برم حساب کنم که منو نشناسه
ته ها از رو صندلیش بلند میشه و به طرف خانم لونا میرود
(خانم لونا مشغول کار بود)
ته ها:ببخشید میشه قهوه ی من رو حساب کنید
خانم لونا:برید اونور اون خانم براتون حساب کنه
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:نه نه نه
ریدم تو شانسم
(ته ها به طرف هه سو میرود)
ته ها:ببخشید میشه اینو حساب کنید
هه سو:عا...بله
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:واووو این ته هاعه واقعا خودشه!!!
نمیشه آخه یکی دیگه باشه خودشه برا چی اینجاست آخه
یعنی منو شناخته؟؟اگه خودش باشه که آره صد درصد شناخته
هه سو:ب..بفرمایید
ته ها:ممنون
(ته ها از مغازه بیرون میرود)
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:وای قهوه ای که خوردم کوفتم شد
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:ته ها... خیلی وقت بود ندیده بودمش
خودم از پیشش رفتم نباید اینو بگم ولی...ولی دلم تنگ شده براش
.........
پارت(24)
☆☆☆☆☆☆☆☆
(ته ها قهوه شو میخوره)
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:وای الان چجوری برم حساب کنم که منو نشناسه
ته ها از رو صندلیش بلند میشه و به طرف خانم لونا میرود
(خانم لونا مشغول کار بود)
ته ها:ببخشید میشه قهوه ی من رو حساب کنید
خانم لونا:برید اونور اون خانم براتون حساب کنه
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:نه نه نه
ریدم تو شانسم
(ته ها به طرف هه سو میرود)
ته ها:ببخشید میشه اینو حساب کنید
هه سو:عا...بله
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:واووو این ته هاعه واقعا خودشه!!!
نمیشه آخه یکی دیگه باشه خودشه برا چی اینجاست آخه
یعنی منو شناخته؟؟اگه خودش باشه که آره صد درصد شناخته
هه سو:ب..بفرمایید
ته ها:ممنون
(ته ها از مغازه بیرون میرود)
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:وای قهوه ای که خوردم کوفتم شد
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:ته ها... خیلی وقت بود ندیده بودمش
خودم از پیشش رفتم نباید اینو بگم ولی...ولی دلم تنگ شده براش
.........
- ۸.۲k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط