داری الکی میگیییداد و گریه

_داری الکی میگـــــییی(داد و گریه)



اشکام همینجور میومدن... من ادم گریه نبودم ول... این فرق میکرد..
بعد اون داد زدنم... گوشی رو از تو جیبش دراورد و فیلمی رو بم نشون داد... ن... نه امکان نداره... اون... اون بابامه؟ چرا باید اینشکلی باشه... اشکام عین رود میریختن(خب گایزززز... در این جمله آرایه مبالغه ب کار رفته استتتت🤣😅😁😈)

یونا(همون نویسنده): علاقه زیادی ب مبالغه دارم... نمد چرا... داستان یکم غمگین شده بود... گفتم بیام ب عنوان پیام بازرگانی... یکم باتون شوخی کنم ا فاز غمگین داستان بیاین بیرون... البت.. من خرم.. الان دوباره میریم ادامه داستان چ فایده ای داره؟؟ 😐😶😑😁😁

خب خب بریم برا ادامه...
کجا بودیم؟ اها اوکی


_ا... ازت متنفرم مرتیکه اشغااااالللللللللللللللل


بعد این حرفم اومد جلو محکم کوبیدم ب دیوار.... دستامو بالا سرم گرفته بود و محکم داشت فشارشون میداد....


موچی(+): با من بودییی؟؟

_ا.. اره با تو بودم تو یه عوضی اشغالیییی

بعد این حرفم...


+دوس داری تنبیه شی؟

_تنبیه...هههه.. تو جرعت داری بم دست بزن... ببین چ کارت میکنم....


بعد این حرفم محکم تر دستامو گرفت و داشت اروم اروم بم نزدیک میشد... لبامون میلی متری ا هم فاصله داشت که سرشون اروم ا لبم فاصله داد و اورد دم گوشم...


+ببخشید اگه اذیتت کردم...

_چ؟

وااااات این یارو چ میگه...

بعد این حرفش یهو تمام چراغا روشن شد و بومب....



ادامه داره...
دیدگاه ها (۱)

بعد این حرفش یهو تمام چراغا روشن شد و بومب.... صدای تولد خون...

_جیمینننننننن.. موچی: بلههههههه_گم میشییییی؟ موچی: خیر بیببب...

مدیر: بیاین تو بچه ها... اون پسره دستمو ول کرد و رفتم تو دست...

؟؟: خیلی خب پس دنبالم بیا... دنبالش راه افتادم... داشتیم میر...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۹

فیک مافیای سیاه من part 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط