امروز که اینو مینویسم ترم هشت کارشناسیم هرچندواحد دیگه

امروز که اینو مینویسم ترم هشت کارشناسیم، هرچند36واحد دیگه مونده هنوز...
منو مارال مدت هاست رابطمون پیچیدت شده
شاید برمی‌گرده به اول ترم پیش، من و عماد و مارال یه بحث جانانه داشتیم.
برای عماد سوتفاهم شده بود، امیر براش موضوع حل نشده بود و وقتی حقیقتا رو گفتم و یه بحث سنگین بینمون اتفاق افتاد، تصمیم گرفتم عماد رو برای همیشه از زندگیم حذف کنم.
در ادامه متوجه شدم اولویت مارال عماد بود:)
این دوترم بهم سخت گذشت اما رفاقتم با ماریا،ساحل، امیرپارسا و حسام، باعث شده هنوز ادامه بدم.
بچه هایی که خیلی اتفاقی باهاشون اکیپ شدم و الان بهترین دوستامن...
امیدوارم همچی خوب پیش بره:)
شاید خیلی زود شروع کنم و داستان پسر ناخدا عدنان رو کامل کنم....
البته شاید اسمشو عوض کنم.
عماد هنوزم برام عزیز برادریه، ولی خب...
دیدگاه ها (۰)

برای اولین بار، بهش توی یه پیام متنی گفتم"نمیدونم، فک کنم دل...

امروز که اینو مینویسم از همیشه خسته ترممن برای چهارمین ترم ت...

سلام به همه یاد داشت های هلن رو میخونید؛امروز بعد از مدت ها ...

تکپارتی درخواستی وقتی که به دوستمون حسودی می کنه هنوز وارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط