برادرای هایتانی پارت ۸

ران اومد سمتم
ران با لبخند ملیح:سلام ریندو تو اینجا چیکار میکنی کلاسمون رو آب برداشته اومدیم تو حیاط این همون دخترس
ریندو :میکا رو میخوام ببرم اتاق پزشک بیهوش شده
ران:برای چی کی اینکارو کرده *عصبی*منم باهات میام
ریندو: منم نمیدونم..باش بیا
با ران رفتیم اتاق پزشک گفت بخاطر کم خوابی هست و بهش سِرُم زد و گفت هر وقت سرم تموم شد بگین بیام و رفتی
منو ران نشستیم رو صندلی تا سرمش تموم شه
ران: ریندو تو از میکا خوشت میاد؟؟
ریندو: ها چی... نه کی گفته*سرخ*
ران تک خنده ای کرد و گفت: از قیافت معلومه ..راستش منم ازش خوش۰م میاد
ریندو: پس بیا مال خودمون کنیمش(نیشخند)
ران: قبوله
سرمش که تموم شد به پرستار گفتم اومد و سرم رو در آورد و گفت باید استراحت کنه تا بهوش بیاد
ران : خب ریندو من میرم تو حواست بهش باشه
ریندو: باشه بعد مدرسه میبینمت
ران رفت و من موندم و میکا
بهش نگاه کردم خیلی خوشگل بود
نمیتونستم چشم ازش بردارم اون چشمای خاکستری
اون موهای سفیدش
دیدم کم کم داره بیدار میشه

___________________________
اینم از پارت ۸
اصن تاحالا دیده بودین دوتا پارت رو باهم بدم ها
عشق کنین تا منو دارین😃
دیدگاه ها (۱۷)

برادرای هایتانی پارت ۹

ریندو میخاممم

برادرای هایتانی پارت ۷

برادرای هایتانی پارت ۶

برادرای هایتانی پارت ۱۴

برادرای هایتانی پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط