علامت یجی علامت سوهیون
(علامت یجی+ علامت سوهیون-)
+انیوسیو اسم من یجی هست جئون یجی من یه برادر به اسم سوهیون دارم الان تقریبا ۲۰سالمه داداشمم۲۳سالشه ولی همش میگه من از تو خیلی بزرگترم و باید به حرفام گوش بدی
-هلو گایز اسم من سوهیون یه خواهر به اسم یجی دارم دختر خیلی خوشگل و زیبایعه پدر و مادرمون تقریبا دو ساله مردن (خدا نکنهههههههههههههههههه)من و یجی تو عمارت زندگی میکنیم کل ارث پدر و مادرمون بهمون رسیده خیلی خر پولیم ما می یم دانشگاه ولی سر کارم میریم یجی شرکت دل لونا (شرکت ات)میچرخونه منم شرکت ایته وون رو میچرخونم
ویو یجی
+صبح شد کرمم فعال شد یه پارچ اب برداشتم ریختم روش و فرار کردم
-یجیییییییییییییییییییییییییییییی
+ولم کن
-نه چرا ولت کنم ببین چیکارم کردی
+دوست داشتم
-عه دوست داشتی
+اره
-انداخمت داخل استخر میفهمی
+نه نه تو رو خدا
-نچ فایده نداره و انداختش(براید گرفته بودش)
+شتتتت
-حقت بود و پقی زد زیر خنده
+جیغغغغغغغ
-بیا بیا بیرون
+دستمو بگیر
-بیا
دستشو گرفت ولی یجی کشیدش تو اب و بهش چسبید پاهاشو دور کمرشو و دستاشو روی گردشنش
+خب چخبرا
-بیا پایین(اخم ساختگی)
+کیوتتتتتت(نکته یجی از بچگی به عادت لب سوهیون رو سطحی میبوسه در حد یک ثانیه و الان بوسیدش)
- خداا ......بیا بریم
+نمی خوای بوسم کنی
-بیا (بوسش کرد و رفتن بیرون)
فلش بک به اتاق هیون
+رفتم داخل اتاق هیون تا بهش یه چی بگم که دیدم از حموم اومد بیرون بود
+اوهوی لباس بپوش بیا پایین ناهار
-باشه
+بایی
-بای
رفتن پایین ناهار خوردن و رفتن شرکت کاراشون تموم شد که هیون زنگ زد
-الو دخترکم
+الو خوشتیپ
-فرشتم امشب دوستام میان مشکلی نداری
+نه داداش فقط کیا میان
-یونگی،جینی،هوپی
+باشه خوشتیپم بگو بیان من زودتر میرم غذا درست کنم
-باشه فرشتم
+بایی هندسام
-بای هانی
&دوست پسر پیدا کردی
+عه تو یی نه بابا سگ به من پا میده(حق تاااااااا اخر بینهایت)
&راستی منم میام پیشت جویی و یری هم گفت میام(میرا و جویی و یری دوست قسم خورده یجی)
+باشههههههههه
&خوبه کاری نداری هانی
+نه ولی چرا زود می خوای بری
&برم خرید
+منم بیام؟
&بیا هانی یری و جویی هم میان بریم
+ممنون بریم
ویو سوهیون
-به یجی زنگ زدم گفتم که دوستامو میارم اونم قبول کرد به بچه ها هم گفتم که دیدم یجی زنگ زد
+هندسامم
-فرشته
+خوشتیپ من میرم خرید
-خب باشه فرشته
+گفتم بگم کاری نداری
-بای هانی
+بای
ویو یجی
+رفتیم خرید من یه لباس نسبتا باز برداشتم یری و جویی و میرا هم لباس خریدن و دیگه رفتن خونشون بهشون گفتم ساعت هفت بیان اونا هم قبول کردن رفتم خونه که دیدم....
+انیوسیو اسم من یجی هست جئون یجی من یه برادر به اسم سوهیون دارم الان تقریبا ۲۰سالمه داداشمم۲۳سالشه ولی همش میگه من از تو خیلی بزرگترم و باید به حرفام گوش بدی
-هلو گایز اسم من سوهیون یه خواهر به اسم یجی دارم دختر خیلی خوشگل و زیبایعه پدر و مادرمون تقریبا دو ساله مردن (خدا نکنهههههههههههههههههه)من و یجی تو عمارت زندگی میکنیم کل ارث پدر و مادرمون بهمون رسیده خیلی خر پولیم ما می یم دانشگاه ولی سر کارم میریم یجی شرکت دل لونا (شرکت ات)میچرخونه منم شرکت ایته وون رو میچرخونم
ویو یجی
+صبح شد کرمم فعال شد یه پارچ اب برداشتم ریختم روش و فرار کردم
-یجیییییییییییییییییییییییییییییی
+ولم کن
-نه چرا ولت کنم ببین چیکارم کردی
+دوست داشتم
-عه دوست داشتی
+اره
-انداخمت داخل استخر میفهمی
+نه نه تو رو خدا
-نچ فایده نداره و انداختش(براید گرفته بودش)
+شتتتت
-حقت بود و پقی زد زیر خنده
+جیغغغغغغغ
-بیا بیا بیرون
+دستمو بگیر
-بیا
دستشو گرفت ولی یجی کشیدش تو اب و بهش چسبید پاهاشو دور کمرشو و دستاشو روی گردشنش
+خب چخبرا
-بیا پایین(اخم ساختگی)
+کیوتتتتتت(نکته یجی از بچگی به عادت لب سوهیون رو سطحی میبوسه در حد یک ثانیه و الان بوسیدش)
- خداا ......بیا بریم
+نمی خوای بوسم کنی
-بیا (بوسش کرد و رفتن بیرون)
فلش بک به اتاق هیون
+رفتم داخل اتاق هیون تا بهش یه چی بگم که دیدم از حموم اومد بیرون بود
+اوهوی لباس بپوش بیا پایین ناهار
-باشه
+بایی
-بای
رفتن پایین ناهار خوردن و رفتن شرکت کاراشون تموم شد که هیون زنگ زد
-الو دخترکم
+الو خوشتیپ
-فرشتم امشب دوستام میان مشکلی نداری
+نه داداش فقط کیا میان
-یونگی،جینی،هوپی
+باشه خوشتیپم بگو بیان من زودتر میرم غذا درست کنم
-باشه فرشتم
+بایی هندسام
-بای هانی
&دوست پسر پیدا کردی
+عه تو یی نه بابا سگ به من پا میده(حق تاااااااا اخر بینهایت)
&راستی منم میام پیشت جویی و یری هم گفت میام(میرا و جویی و یری دوست قسم خورده یجی)
+باشههههههههه
&خوبه کاری نداری هانی
+نه ولی چرا زود می خوای بری
&برم خرید
+منم بیام؟
&بیا هانی یری و جویی هم میان بریم
+ممنون بریم
ویو سوهیون
-به یجی زنگ زدم گفتم که دوستامو میارم اونم قبول کرد به بچه ها هم گفتم که دیدم یجی زنگ زد
+هندسامم
-فرشته
+خوشتیپ من میرم خرید
-خب باشه فرشته
+گفتم بگم کاری نداری
-بای هانی
+بای
ویو یجی
+رفتیم خرید من یه لباس نسبتا باز برداشتم یری و جویی و میرا هم لباس خریدن و دیگه رفتن خونشون بهشون گفتم ساعت هفت بیان اونا هم قبول کردن رفتم خونه که دیدم....
- ۴.۰k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط