اربابان حریص p
اربابان حریص p:9
اهم.... دوستان گرامی از پارت قبل خیلی خوب حمایت کردین^^از این پارتم حمایت کنید بازم میزارم^^
همین الان میگم برای پارت بعد۳۰لایک و ۱۵کامنت^^
___________________________
از زبان کینجا«همون صاحب باغ»:
+اره میدونم ارباب
_خوبه! اگه سر پیچی کنی جون تمامی اعضای باغ رو میگیرم! و همچنین دخترت و همسرت
+بله ارباب!
«از اتاق خارج میشه»
«در ذهن:اگه اون«کینجا»بخواد از دستوراتم سر پیچی کنه یا لو بده با حلقه زمانی میکشمش«ارباب حلقه ها که میگفتم همینه-_-»
_____________________________
از زبان راوی:
کینجا از اتاق خارج شد و با پسرک مو قهوه ای که دیده بود مواجه شد! او تمامی حرف های مارا شنیده بود!اگه لو بدم یا بگه مجبورم بکشمش! ولی نمیتونم خطر کنم! «در افکار خود گیج و ماتم زده بود و در فکر و افکار ملیح و متغیر خود غرق شده بود»«ناگهان صدایی اورا به خود اورد! »
_______________________________
از زبان دازای:
*من میتونم کمکت کنم!
+تو نمیتونی!
*من حرف هاتون رو شنیدم، راه حل خوبی برایت دارم!
+چه راه حلی؟
*«ابی خنک و گوارا به او دادم»این را به اربابت بده!
+باشه! «رفتم و اب را به ارباب دادم»«بعد چند دقیقه صدایی از اتاق اومد»«او مرده بود! »
*او مرده! «نا گهان دستی از پشت گلویم را فشار داد»
_میدونستم خیانت کاری!«و او را خفه کرد»«جنازه اش را در میان جنازه خانواده اش به خاک سپردم»
*«باعث و بانی مرگ همه و همه اتفاقاتی که افتاده بود رو پیدا کردم!اون بود! جیمز کیمس! »«به راه افتادم و وارد کلبه بزرگ و چوبی شدم»
__________________________________
از زبان چویا:
بیدار شدم و نگاهی به دور و بردم انداختم....کسی نبود.....از اتاق بیرون رفتم در اتاق الیزا زدم..... در را باز نکرد..... نگران شدم و در را باز کردم..... او... او مرده بود! مثل اینکه کسی با ساتور به جونش بیفتد و ساتور را در قفسه سینه اش فرو کرده باشد! دست و پام رو گم کردم و نا خوداگاه اشک هایم جاری شد! دست هایم میلرزید! احساس کردم کسب پشت سرم ایستاده است؛ نگاهی به پشت سرم کردم......اتسوشی بود..... خشکش زده بود.....
«اتسوشی•چویا-»
•متاسفم!
-او مرده!
•درکت میکنم!
«کنترلم رو از دست دادم و روی زمین افتادم»
•میا سان کمک!
چشمانم رو که باز کردم.....چهره وحشت زده دازای رو دیدم
*خوبی؟
-فک کنم!
-من میدونم کی باعث مرگ الیزا شده!
-کی؟ بهم بگو دازای!
*کسی که باعث مرگ کلارا و الیزا شده جیمز کیمس است!
-جیمز کیمس؟ نامزد سابق کلارا!
*اره!و همچنین باعث مرگ صاحب باغ شده!
«در همین لحظات اکو با چشمانی درخشان و قرمز وارد اتاق شد و به سمت دازای حمله ور شد! »«او در حالت عادی نبود! »
_____________________________
خب.... داداشیا ابجیا!شرایط پارت بعدو گفتم یکم حمایت کنید خسته شدم!
تعداد پارت های داده شده:۹
تعداد پارتای باقی مونده:۱۱
سایونارا^^
اهم.... دوستان گرامی از پارت قبل خیلی خوب حمایت کردین^^از این پارتم حمایت کنید بازم میزارم^^
همین الان میگم برای پارت بعد۳۰لایک و ۱۵کامنت^^
___________________________
از زبان کینجا«همون صاحب باغ»:
+اره میدونم ارباب
_خوبه! اگه سر پیچی کنی جون تمامی اعضای باغ رو میگیرم! و همچنین دخترت و همسرت
+بله ارباب!
«از اتاق خارج میشه»
«در ذهن:اگه اون«کینجا»بخواد از دستوراتم سر پیچی کنه یا لو بده با حلقه زمانی میکشمش«ارباب حلقه ها که میگفتم همینه-_-»
_____________________________
از زبان راوی:
کینجا از اتاق خارج شد و با پسرک مو قهوه ای که دیده بود مواجه شد! او تمامی حرف های مارا شنیده بود!اگه لو بدم یا بگه مجبورم بکشمش! ولی نمیتونم خطر کنم! «در افکار خود گیج و ماتم زده بود و در فکر و افکار ملیح و متغیر خود غرق شده بود»«ناگهان صدایی اورا به خود اورد! »
_______________________________
از زبان دازای:
*من میتونم کمکت کنم!
+تو نمیتونی!
*من حرف هاتون رو شنیدم، راه حل خوبی برایت دارم!
+چه راه حلی؟
*«ابی خنک و گوارا به او دادم»این را به اربابت بده!
+باشه! «رفتم و اب را به ارباب دادم»«بعد چند دقیقه صدایی از اتاق اومد»«او مرده بود! »
*او مرده! «نا گهان دستی از پشت گلویم را فشار داد»
_میدونستم خیانت کاری!«و او را خفه کرد»«جنازه اش را در میان جنازه خانواده اش به خاک سپردم»
*«باعث و بانی مرگ همه و همه اتفاقاتی که افتاده بود رو پیدا کردم!اون بود! جیمز کیمس! »«به راه افتادم و وارد کلبه بزرگ و چوبی شدم»
__________________________________
از زبان چویا:
بیدار شدم و نگاهی به دور و بردم انداختم....کسی نبود.....از اتاق بیرون رفتم در اتاق الیزا زدم..... در را باز نکرد..... نگران شدم و در را باز کردم..... او... او مرده بود! مثل اینکه کسی با ساتور به جونش بیفتد و ساتور را در قفسه سینه اش فرو کرده باشد! دست و پام رو گم کردم و نا خوداگاه اشک هایم جاری شد! دست هایم میلرزید! احساس کردم کسب پشت سرم ایستاده است؛ نگاهی به پشت سرم کردم......اتسوشی بود..... خشکش زده بود.....
«اتسوشی•چویا-»
•متاسفم!
-او مرده!
•درکت میکنم!
«کنترلم رو از دست دادم و روی زمین افتادم»
•میا سان کمک!
چشمانم رو که باز کردم.....چهره وحشت زده دازای رو دیدم
*خوبی؟
-فک کنم!
-من میدونم کی باعث مرگ الیزا شده!
-کی؟ بهم بگو دازای!
*کسی که باعث مرگ کلارا و الیزا شده جیمز کیمس است!
-جیمز کیمس؟ نامزد سابق کلارا!
*اره!و همچنین باعث مرگ صاحب باغ شده!
«در همین لحظات اکو با چشمانی درخشان و قرمز وارد اتاق شد و به سمت دازای حمله ور شد! »«او در حالت عادی نبود! »
_____________________________
خب.... داداشیا ابجیا!شرایط پارت بعدو گفتم یکم حمایت کنید خسته شدم!
تعداد پارت های داده شده:۹
تعداد پارتای باقی مونده:۱۱
سایونارا^^
- ۱۳.۹k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط