برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام
ور چه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زنده‌ام
از هوای هر که جز تو جان و دل بزدوده‌ام
وز وفای تو چو نار از ناردان آگنده‌ام
عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیده‌ام
خواجگی در راه تو در خاک راه افگنده‌ام
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکنده‌ام
دیدگاه ها (۰)

گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشدگفتم رسم به وصلت گفتا محال ب...

هر که او را به نور او بیندهر چه بیند همه نکو بیندآنکه با ما ...

خوش آن ساعت که یار از در آیوشو هجران و روز غم سر آیوزدل بیرو...

‌‌‌عالم بی‌خبری، طرفه بهشتی بوده است حیف و صد حیف که ما دیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط