مهمان شبت بودم سرگرم پذیرایی

مهمان شبت بودم, سرگرم پذیرایی
با حالت مشکوکی,خندیدی و خندیدم

فنجان قشنگی را با ناز تو آوردی
دستان تو میلرزید آن لحظه نفهمیدم

گلدار و توهم زا , آلوده به سرگیجه
لبریز معماها, چرخیدی و چرخیدم

هر ثانیه از آن شب صد ثانیه در خود داشت
ساعت متوقف شد,بوسیدی و بوسیدم

درحلقه ی پایانی, سرگرم هم آغوشی
چشمان مرا بستی, با یاد تو خوابیدم

بیدار شدم اما تاریک تر از تاریک
خالی شده از آغوش, ترسیدم و ترسیدم

یک قهوه ی قاجاری آغشته به لبهایت...
با طعم فراموشی, در خاطره پوسیدم
دیدگاه ها (۲)

عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش من حیا کردم دهان بستم ولی آ...

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشبشاید تو می خواهی مرا در کوچ...

کجایی بی تو هرشب درد دارم نمی آیی شبی جان می سپارم نبودی حال...

توهم مثل منی آره؟ شبا خوابت نمیگیره؟توهم هرشب خیالاتت براش ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط