شعر بودی

شعر بودی

آمدی به ذهنم

نوشتم ات

تا از یادم نروی

باران بودم

باریدم در شب تنهایی ات

پنجره را بستی

تا فراموشم کنی ...
دیدگاه ها (۱)

موهایت را که باز کردیفهمیدمیلدا هم شب کوتاهی ستبرای دوست داش...

برهنه شودر شعر منو هراس مدارکه با واژگانم می پوشانمتتن مرابه...

یک روز برفیدست ات را می گیرمو هیچ نمی گویمبه پشت سرم نگاه کن...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۰#

#پارت۲ رمان : اگه طُ نباشی یکی دیگه شب بود رو تخت دراز کشیده...

سناریو: (وقتی که....)(۹:۱۷ دقیقه شب)تصمیم گرفتی بری یچیزی بخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط