تولبخندیبهلبداری ومن بیتاب وتب دارم

تولبخندی‌به‌لب‌داری ومن بی‌تاب وتب دارم
پدرشک کرده و مادر،قسم می‌خورد بیمارم

دلم زخمی و چشمانم پر از ابر و پر از باران
ولی من مرد و مردانه،به فکر حفظ اسرارم

قسم‌خوردم که‌بعد ازتو فراموشت کنم اما
چه‌بایدکردوقتی من،هنوز ازعشق سرشارم

دلم‌می‌خواست‌بگریزم‌ازاین‌اوضاع طوفانی
نمی یابم در این خانه،پناهی غیر اشعارم

قلم‌دردست‌می‌گیرم،تو راخط می‌زنم در دل
که بنویسم برای تو:برو من از تو بیزارم

تمام کاغذ شعرم ولی پر شد از این مصرع
اگرچه بادلم سردی،ولی من دوستت دارم
دیدگاه ها (۱)

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .مرا وقتی تماشا می کنی عشق است...

.

سلاااااام صبح زیباتون بخیر دوستای گلم

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط