خانواده سانو

خانواده سانو
part4
شینیچیرو اومد دید که چه بلایی سر مغازش اومده اول فکر کرد که زدن شمارو نابود کردن بعد پس از تفکر طولانی نتیجه گرفت خیرررر امکان نداره و قسم خورد که ...

ویو ا/ت
ا/ت : حالا چه غلطی کنیم
مایکی : من چمدونم
ا/ت : دست گل خودت بودد
مایکی : به من چههههههه بیا همین جا روی چمن بخوابیم
ا/ت : به ایزنا بگم چند روز اتاقش بخوابیم ؟
مایکی : ارههه
*زنگ زدن به ایزانا
ا/ت : اوکی شد بریم
حرکت کردیم به سمت خونه و رفتیم اتاق ایزانا گرفتیم خوابیدیم صبح شد و خب یه چهره زیبا با چشم های قرمز و یه دمپایی تو تخم چشامون زل زده بود
ا/ت : یا حضرت کازوتورا سلام برادر شما اینجا چیکار میکنی؟
شنیچیرو :😡😡
مایکی : سلاااام از نگهداری مغازت راضی بودییی؟
شینیچیرو : 🤬🤬🤬🤬🤬🤬
ا/ت: بهتره ببندیم
شینیچیرو : آخه دیوثا من کل شبو دنبال شما گشتم بعد شما گرفتیم اینجا خوابیدین من شما نکش آدم نیستم

برادر با دمپایی که واسه اما بود مارو سرخ کبود کرد و خببب چی بگم آخر سرم تاکئومی گفت باهاش کار داره و رفت
مایکی : آی کمرم
ایزانا : زهرمار
ا/ت : اشتباه برداشت نکن
ایزانا : شما تو قلمرو پادشاهی من خوابیدین و خب یعنی شما سرباز های من هستین پس وظیفه دارین به من خدمت کنین
ا/ت : شرطتت چند روزه؟
ایزانا : سی روز (برادر سبک تر بودی بگی یه ماه )
مایکی : حالا چی هست
ایزانا : با من بیاین بریم غارت
مایکی و ا/ت : 😑😑😑😑
دیدگاه ها (۰)

آره دیگه ما اینیم

خوابای خوب ببینید شب بخیر

از بالا به پایین ۱ فکرامو میکنم ۲ شما ؟ اگه منظورت از بزغا...

واییییییییییی ذوققققققققققق اومددددد😭😭😭😭

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط