من مردی را میشناسمکه تمام ِ دو راهیهای ِ مراترمز میزند...و آیینهاش را تنظیم میکند درست رویِ لبخند ِ من...سبز که میشودتمامِ قرمزها رارد میکند....اما هنوز هم باور نداردمناز آنچه در آیینه میبیندبه او نزدیکترم!...