خیال روی مهت را ز من مگیر امشب

خیال روی مهت را ز من مگیر امشب
که در حصار خیالت ، شدم اسیر امشب

از اشتیاق وصالت ، قلم به وجد آمد
غزل سروده ام از تو ، چه بی نظیر امشب

کیار و رخوت مستی ، شراب لبهایت
تمام دار وندار من فقیر امشب

میان بستر عشقت دلم گرفتار است
عذار ماه تو کرده ، مرا اجیر امشب

چه کودتای قشنگیست ، قهر چشمانت
مرا ز جام لبت کن ، زبوسه سیر امشب

شرار داغ نگاهت در این شب برفی
به انزوا برد این سوز زمهریر امشب

تمام قافیه ها از وصال تو گویند
غزل سر آمد و آمد ، سپیده دیر امشب
دیدگاه ها (۷)

مردانه زمین خورده ام ای عشق دمت گرمرسوای جهان گشته ام ای عشق...

میروم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه ی خویشبخدا میبرم ...

آن سر دنیا جنگ استیکجای دیگرش زلزله می آیدو اینجا هم سیل ه...

تا صبح دم به یاد تو شب را قدم زدمآتش گرفتم از تو و در صبحدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط