نفرت در برابر عشقی که بهت دارم

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 103

جونگکوک هر کلمه از حرفاش رو با سردی میگفت و این ا،ت رو عصبانی کرد که چرا بدون دلیل انقدر عوض شده
ا،ت بازوش جونگکوک رو گرفت و به سمته خودش برگردوند
ا،ت : کار داشتی فکر کردی باور میکنم روک بگو دلیل این رفتارات چیه ؟
جونگکوک دستش رو پس‌ زد و با خونسردی گفت
جونگکوک : نمی‌فهمی نمیخوامت ازت خسته شدم
ا،ت : چیداری میگی
جونگکوک : من چیزی که میخواستم رو اون شب به دست آوردم
درسته یه مدت برام جذاب بودی
و با بقيه دخترای دوربرم فرق داشتی ولی دیگه تموم شد یه هوس چند روز بود که گذشت همین
ا،ت فقد با چشمای گرد شد اش بهش نگاه میکرد
این اون جونگکوک نبود گه اون حرفای عاشق رو می‌زند و براش دم از دوباره زنده شدن احساسات اش رو با دیدن اون میزد
بعد از اين تونست کمی به خودش بیاد و بغضی که راه گلوش رو بسته بود بود قورت داد و سرش رو بلند کرد و توی چشماش خیره شد
ا،ت : دوسال پیش روی همین پل به خودم قول‌ دادم که جوری که تو منو شکستی ترو بشکنم
ولی با دوباره دیدنت همه چی عوض شد
یک قدمه دیگه یه جلوی برداشت و فاصله بینشون رو خیلی کم کرد و سرش رو بلند کرد و توی چشماش خیره شد و ادامه داد
ا،ت : در مورد تو نه با عقلم بلکه با قلبم تصمیم گرفتم
ولی دیگه تموم شد دیگه قلبی ندارم که بخوام باهاش حست کنم
اينو بدون که تو قلبمو جوری شکستی که این‌بار دوسال که سهل ده سالم سعی کنم‌ نمیتونم تیکه هاشو جم کنم
همینطور که توی چشماش نگاه میکدد چند قدمی از عقب رفت
اما جونگکوک با سکوت سنگینی که کرده بود به حرفاش گوش میداد
ا،ت نگاهش رو ازش گرفت و سوار ماشینش شد
جونگکوک به دور شدن ماشینش نگاه میکرد
جونگکوک.........
با دیدن تو احساس کردم قلبم میتپه با هر تفس‌ات انگار دوباره متولد شدم من عاشقت شدم و حاضره برای این حالت خوبه باشه و اتفاقی‌ برات نیافته هرکاری بکنم
حالا اون هرچی که میخواد باشه حتا دور کردن تو از خودم

جونگکوک از پلی که روش ایستاده بود به پایین نگاه میکرد احساس اون دونفر در اون لحضه هیچ کس نمیتونست درک کنه
منتظر ماندن برای عشق همانند منتظر ماندن شب برای صبح زیباست
دیدن عشق همانند دیدن طلوع آفتاب بعد از شب تاریکه
و از دست دادن عشق همانند گیر اوفتاد توی گوچه تاریک که راه رو گم‌ میکنه
ا،ت با اشک‌ های که آروم روی گونه اش رو خیس کرد بود
یا سریع بالایی رانندگی میکرد
اصلا متوجه شرایط اش نبود که با بوق کامیونی که از جلوی میومد به خودش اومد و فرمون ماشین رو چرخوند سمته دیگه و پاش روی ترمز ماشین گذاشت و ماشین با جدت این
ا،ت سرش روی فرمون گذاشت و با صدای بلند گریه میکرد
توی سکوت اون ماشین تنها صدای که شنیده می‌شد
صدای هق هق های اون دختر بود...........ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۹)

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 104《 دو هفته بعد 》ا،ت...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 105به ساعتش نگاهی اند...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 102ا،ت درحال که دستش ...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 101جونگکوک : بايد بهت...

چندشاتی جونگکوک(پارت۵)

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط