حالا بر هم نگشتی برنگرد

حالا بر هم نگشتی برنگرد...
اما یک روز که از دنیا دلت گرفته بود
راهت را سمت خانه ما کج کن...
سمت کوچه مهر...
و بنویس من آمدم... شما کجایی؟
و من با یک لیوان چایی تازه دم می آیم به استقبالت..
نگاهم هم نکردی، نکن...
اما کنارم بنشین...
بنشین و از دنیا گله کن...
من به همین قانعم تا با یک استکان چایی همدم دلتنگی هایت شوم...
#الهام_جعفری#ممنوعه
دیدگاه ها (۱)

تشهد

حیف آن شعری که آدم خرج تنهایی کند

منطق ندارد عشق

سوء تفاهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط