یه معامله خراب شده بعضیها به اشتباه واردش شدن و حالا پلیس درگیر شده ...
𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:⁷
"یه معامله خراب شده. بعضیها به اشتباه واردش شدن و حالا پلیس درگیر شده. چند نفر از آدمای من کشته شدن و یه نفر هم دستگیر شده"
"...احیانا مافیا هستین؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"... بله"
"چطور میتونم کمک کنم؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"یکی از افرادم به نام تئودور دستگیر شده. احتمالاً با تحقیقات بیشتر به بقیه بچهها هم میرسن. من نمیخوام این اتفاق بیفته"
"یعنی پلیس حالا روی شما تمرکز کرده"[سوالی نیست. مسئله مهمیه که بدونین سوالی نگفت]
"دقیقا. و من نمیخوام هیچ مدرکی به دستشون بیفته. باید جانی رو آزاد کنیم، وگرنه ممکنه همه چیز لو بره. باید یک راه پیدا کنی"
الیزا با صدایی سردو خونسرد گفت:
"بایدی وجود نداره. میتونم این پرونده رو قبول نکنم!"
ساکت بود. غرورش باعث جذابیتش شده بود. الیزا پوزخندی زد که از پشت تلفنم شنیده شد پس مثل قبل با لحننی سرد گفت:
"اول باید اطلاعات دقیقتری بگیرم. کجا دستگیرش کردن؟"
"تو یه ایستگاه پلیس داخل مرکز شهر. الان تو بازجویی به سر میبره"
الیزا چند ثانیه ساکت شدو به شرایط فکر کرد.
"باشه، من میرم سراغش. ولی باید بهم اطلاعات کامل بدی. اگه هر چیزی از دستت در بره، پلیس میتونه ردی ازتون بگیره":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"سریعتر اقدام کن. این قضیه جدیه"
الیزا بهش برخورد. چقدر دستوری...
"از لحنت خوشم نیومد":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
نفس عمیقی کشیدو گفت:
"باشه... لطفا"
الیزا دوباره پوزخند زد.
"بهم وقت بده، من باید تحقیق کنم و تا به همهچی برسیم"
سونگهیون عصبی گفت:
"خیلی خوب. منتظرم"
درسته که لحنش عصبی بود، اما از الیزا خوشش اومده بود.
الیزا به سونگهیون فرصتی نداد. خداحافظی کردو تماس رو تموم کرد.
_____
میخوام رگباری پارت بزارم
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:⁷
"یه معامله خراب شده. بعضیها به اشتباه واردش شدن و حالا پلیس درگیر شده. چند نفر از آدمای من کشته شدن و یه نفر هم دستگیر شده"
"...احیانا مافیا هستین؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"... بله"
"چطور میتونم کمک کنم؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"یکی از افرادم به نام تئودور دستگیر شده. احتمالاً با تحقیقات بیشتر به بقیه بچهها هم میرسن. من نمیخوام این اتفاق بیفته"
"یعنی پلیس حالا روی شما تمرکز کرده"[سوالی نیست. مسئله مهمیه که بدونین سوالی نگفت]
"دقیقا. و من نمیخوام هیچ مدرکی به دستشون بیفته. باید جانی رو آزاد کنیم، وگرنه ممکنه همه چیز لو بره. باید یک راه پیدا کنی"
الیزا با صدایی سردو خونسرد گفت:
"بایدی وجود نداره. میتونم این پرونده رو قبول نکنم!"
ساکت بود. غرورش باعث جذابیتش شده بود. الیزا پوزخندی زد که از پشت تلفنم شنیده شد پس مثل قبل با لحننی سرد گفت:
"اول باید اطلاعات دقیقتری بگیرم. کجا دستگیرش کردن؟"
"تو یه ایستگاه پلیس داخل مرکز شهر. الان تو بازجویی به سر میبره"
الیزا چند ثانیه ساکت شدو به شرایط فکر کرد.
"باشه، من میرم سراغش. ولی باید بهم اطلاعات کامل بدی. اگه هر چیزی از دستت در بره، پلیس میتونه ردی ازتون بگیره":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"سریعتر اقدام کن. این قضیه جدیه"
الیزا بهش برخورد. چقدر دستوری...
"از لحنت خوشم نیومد":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
نفس عمیقی کشیدو گفت:
"باشه... لطفا"
الیزا دوباره پوزخند زد.
"بهم وقت بده، من باید تحقیق کنم و تا به همهچی برسیم"
سونگهیون عصبی گفت:
"خیلی خوب. منتظرم"
درسته که لحنش عصبی بود، اما از الیزا خوشش اومده بود.
الیزا به سونگهیون فرصتی نداد. خداحافظی کردو تماس رو تموم کرد.
_____
میخوام رگباری پارت بزارم
- ۱۷.۸k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط