مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها

مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد.
یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت.
مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد.
رهگذری پرسید: چه شده؟
مرد حکایت طلاها را گفت.
رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده درست از آن است..قابل ِتعمیم .
دیدگاه ها (۳)

به بعضی ها هم باید گفتفقط نگاه کنتا من از چشمانت به افق دریا...

🌷 🌷 🌷 پروردگاراکسیکه در دامانتو پناه گرفت،طعم بی‌پناهی را ن...

«در خانه من، ابراز احساسات، بوسیدن و در آغوش گرفتن، مانند نف...

دیوید بکام عکسی در کنار امیلیا کلارک بازیگر سریال «بازی تاج‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط