رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۴۹
دیانا: تو اون مدتی که داشت منو میآورد تو صورتمم نگاه نمیکرد
ارسلان: به سمت کمد رفتم و یکی از پیراهنمو از کمد درآوردم و رفتم سمتش لباسمو کنار گذاشتم و دکمه های پیراهنشو باز کردم
دیانا: ارباب خودم یپوشم
ارسلان: دستمو گذاشتم رو سینش و به عقب هل دادم که روی تخت افتاد
دیانا: وای وای خدایا منو نابود کن ای کاش زمین دهن باز کنه من برم توش
ارسلان: نگاهم روی بدن کوچولو و بلوریش نشست دلم تو هم پیچید یه جوری شدم سعی کردم به بالا تنش نگاه نکنم ولی مگه میشد
دیانا: وای خدایا
ارسلان: لباسو تنش کردم کتم و از تنم درآوردم وانداختم رو صندلی تصویر بدن بی نقصش همش تو ذهنم بود
پارت ۴۹
دیانا: تو اون مدتی که داشت منو میآورد تو صورتمم نگاه نمیکرد
ارسلان: به سمت کمد رفتم و یکی از پیراهنمو از کمد درآوردم و رفتم سمتش لباسمو کنار گذاشتم و دکمه های پیراهنشو باز کردم
دیانا: ارباب خودم یپوشم
ارسلان: دستمو گذاشتم رو سینش و به عقب هل دادم که روی تخت افتاد
دیانا: وای وای خدایا منو نابود کن ای کاش زمین دهن باز کنه من برم توش
ارسلان: نگاهم روی بدن کوچولو و بلوریش نشست دلم تو هم پیچید یه جوری شدم سعی کردم به بالا تنش نگاه نکنم ولی مگه میشد
دیانا: وای خدایا
ارسلان: لباسو تنش کردم کتم و از تنم درآوردم وانداختم رو صندلی تصویر بدن بی نقصش همش تو ذهنم بود
- ۵.۴k
- ۱۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط