فرار من
۶۶
من کلا قفل کردم . فقط احساس کردم روحم با یک لبخند ملیحی ازم جدا شد به دیار باقی شتافت!!!
خدا خیر بده فیلم نامه نویسشو!
این قیافست این یابو داره ؟؟؟
شیطان الرحیم بود....
پوستش که گلاب به روتون رنگ اسهال بود!!! چشمش هم که یکی داشت یکی نداشت.
باز هم صد رحمت به چشمشی که نداشت!!!
چشم سلامش کلا سفید بود . لباش هم حر خوده بود جمجمش زده بود بیرون!!!!
اصلا بم وضعی داشت دیدنی.
حالا من رو میگی؟؟ دهنمو باز کردم یک جیغ کشیدم بنفشششش!!
جنگکوک بدبخت آنقدر که از جیغ من ترسید از این یابو نترسید!!
همنجوری دهنم عین اسب آبی باز بود و جیغ میکشیدم که یهو نمیدونم چی شد که تلویزیون خاموش شد .
ولی من تو شک صحنه همچنان جیغ میکشیدم واسه میزدم .
جنگکوک شونه هام رو گرفت و همچنین تکون میداد که حس کردم جای کلیه هام عوض شد ؟؟
داد زد:
جنگکوک......یورررررری. تموم شد. بس کن.
دهنم رو بستم عین مونگلا نگاهش کردم
بدبخت مونده بود چی بگه !!
من هم دیدم اوضاع سفید شده یک لبخند زدم گشششااااد !!
جنگکوک خندش گرفت ولی خودش رو جدی گرفت و بی جنبه ای نسارم کرد و بلند شد.
بیشعور فقط میخواست من رو سکته بده هاااا.
داره براش!!!
اصلا نگاهم نکرد . صاف رفت بالا!
وای خدا قلبم توی جورابمه!!!
این چی بود دیگه .؟
این جنگکوک رو من امشب آدمش نکنم یوری نیستم که!! باد لاستیکم !!
وایسا حالا. یکم نشستم فکر کردم.
بیشعور نمیگه سکته میکنم!!
میمونم روی دستش آنطوری هوام رو داشت الان؟؟
نگاهم خورد به جلد سی دیه !
روی میز تی وی بود . نبرده بودش.
خم شدم برش داشتم که چشمم خورد به همون یارو جنه..
کی این رو درست کرده خدایی؟؟
یکم مکث کردم......وایسا بینم...
درست کرده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
عین جن از جام پریدم و رفتم سمت اتاق جنا....
من کلا قفل کردم . فقط احساس کردم روحم با یک لبخند ملیحی ازم جدا شد به دیار باقی شتافت!!!
خدا خیر بده فیلم نامه نویسشو!
این قیافست این یابو داره ؟؟؟
شیطان الرحیم بود....
پوستش که گلاب به روتون رنگ اسهال بود!!! چشمش هم که یکی داشت یکی نداشت.
باز هم صد رحمت به چشمشی که نداشت!!!
چشم سلامش کلا سفید بود . لباش هم حر خوده بود جمجمش زده بود بیرون!!!!
اصلا بم وضعی داشت دیدنی.
حالا من رو میگی؟؟ دهنمو باز کردم یک جیغ کشیدم بنفشششش!!
جنگکوک بدبخت آنقدر که از جیغ من ترسید از این یابو نترسید!!
همنجوری دهنم عین اسب آبی باز بود و جیغ میکشیدم که یهو نمیدونم چی شد که تلویزیون خاموش شد .
ولی من تو شک صحنه همچنان جیغ میکشیدم واسه میزدم .
جنگکوک شونه هام رو گرفت و همچنین تکون میداد که حس کردم جای کلیه هام عوض شد ؟؟
داد زد:
جنگکوک......یورررررری. تموم شد. بس کن.
دهنم رو بستم عین مونگلا نگاهش کردم
بدبخت مونده بود چی بگه !!
من هم دیدم اوضاع سفید شده یک لبخند زدم گشششااااد !!
جنگکوک خندش گرفت ولی خودش رو جدی گرفت و بی جنبه ای نسارم کرد و بلند شد.
بیشعور فقط میخواست من رو سکته بده هاااا.
داره براش!!!
اصلا نگاهم نکرد . صاف رفت بالا!
وای خدا قلبم توی جورابمه!!!
این چی بود دیگه .؟
این جنگکوک رو من امشب آدمش نکنم یوری نیستم که!! باد لاستیکم !!
وایسا حالا. یکم نشستم فکر کردم.
بیشعور نمیگه سکته میکنم!!
میمونم روی دستش آنطوری هوام رو داشت الان؟؟
نگاهم خورد به جلد سی دیه !
روی میز تی وی بود . نبرده بودش.
خم شدم برش داشتم که چشمم خورد به همون یارو جنه..
کی این رو درست کرده خدایی؟؟
یکم مکث کردم......وایسا بینم...
درست کرده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
عین جن از جام پریدم و رفتم سمت اتاق جنا....
- ۱۰.۷k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط