این روزها که عشق را دربازار بی عاطفگی هامثل کالایی به بها

این روزها که عشق را دربازار بی عاطفگی هامثل کالایی به بهایی اندک می فروشند بردگان عشق با پیراهن های کهنه ومندرس ،موهای ژولیده ودست وپاهایی به زنجیر کشیده به جایی می روند که ارزش ها را به تاراج می برند !
داستان لیلی ومجنون به تاریخ پیوست فرهادهرگز به شیرینش نرسید ولی باشیرینی دیگر کامش را عسل نکرد!
امروز که عشق را به حراج می گذارندوزمانی هم به تاراج می برند هوس را درقهوه ی عشق می ریزند ومستانه سرمی کشند ، نام های مضحک برای این واژه ی مقدس انتخاب می کنند ونقاب مسخره ی هرزگی را به چهره می آویزند !باید بگوییم :وامصیبتا!
عشق ته نشین شده را شاید بتوان باهم زدن ذره ای زندگی بخشید ولی وقتی شکست وتکه تکه شد هزار شکسته بند هم بیاوری دیگر مثل روز اول نمی شود که نمی شود !
داستان لیلی ها ومجنون ها در عمق تاریخ دفن شدندو ما تنها شنیدیم وآیندگان .....شاید هرگز نشنوند واگر هم شنیدند باصدای بلند بخندند !
به داد عشق اگر نرسیم فاتحه ی همه چیز را باید بعدازآن به زودی بخوانیم !
دیدگاه ها (۸)

ما آدم‌های عصر دیجیتال دو اطاق‌خواب داریم.یکی همان حجم کاغذ ...

تنهایی وقتی درد داره که دور و ورت پر از آدم باشه. پر از سای...

سی و چند سالگی یک زن را هرکسی نمیفهمد. سی و چند سالگی یک زن ...

زن ها را در آغوش بگیرید وقتی پای گاز ایستاده اند تا غذا ته ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط