دیروز تولد بابام بود و منم پول نداشتم واسش چیزی بگیرم

دیروز تولد بابام بود و منم پول نداشتم واسش چیزی بگیرم😢

واسه همین رفتم بخاریو خاموش کردم😅


وقتی اومد خونه و دید بخاری خاموشه اشک تو چشماش جمع شده بود و توی همون حالت گفت کار کی بوده؟ 🤔 😍

منم گفتم قابلی نداشت بابا😌 تولدت مبارک😍 بعد همدیگه رو بغل کردیم تا صبح گریه کردیم😀 😂

😂 😂 😅
#mariyoooo
دیدگاه ها (۵)

صدای فریاد رفیقم از تو دسشویی اومد بهش میگم چی شد سعید؟میگه ...

😍 😀 #mariyoooo

عاقا مگه دروغ میگم؟😅 #mariyoooo

😓 😪 😭 😂 #mariyoooo

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط