برادرای هایتانی پارت ۶

گفتم :چیشده*با نگرانی*
ساکورا:...هق...اذیتم کردن....
میکا:کار کی بود*عصبانی*
ساکورا: کار...شوتا..هق...بود
میکا :ساکورا وایسا تا بیام *دستامو مشت کردم و رفتم پیش شوتا داشت با دوستاش حرف می‌زد و می‌خندید دید دارم میرم پیشش
شوتا: به میبینم میکا خان....... *حرفش با زده شدن مشت توصورتش قطع میشه*
*از زبون میکا*
حرفش با اون مشتی که تو صورتش زدم قطع شد و پرت شد اونور دوستاش با تعجب بهم خیره شده بودن یکیشون اومد و یقه مو گرفت و گفت:آهای زنیکه چطور جرئت کردی اینکار رو کنی
که با مشت پرتش کردم اونور که یهو همشون ریختن سرم

*از دید ریندو*
تمام مدت حواسم به میکا بود دیدم چند نفر ریختن سرش ولی اون از پس همشون بر اومد و رفت پیش دوستش
*زنگ کلاسی خورد*
من رفتم سر کلاس خودم ران هم رفت سر کلاسش
دیدم میکا نشسته سرجاش و دوستش هم پیشش بود
رفتم جلوش وایسادم و گفتم:.............


_____________________________________
سلاممممم عزیزانممممم پارت دادم
امیدوارم خوشتون بیاد
بنظرتون ریندو چی گفت بهش ؟؟؟
بعلههه اینم پارت ۶ دیگه دست از سرم بر میدارین
بچه هااکارنامه مهر و آبانم رو دادننن تر زدممم😃😃
دیدگاه ها (۱۶)

برادرای هایتانی پارت ۷

برادرای هایتانی پارت ۸

برادرای هایتانی پارت ۵

برادرای هایتانی پارت ۴

برادرای هایتانی پارت ۱۵

برادرای هایتانی پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط