دلبر عزیز شده

دلبر عزیز شده🍷🖤
part_29
ویو آیو
+بعداز دوروز ک حال مادرم داشت وخیم تر میشد دوستم جنی زنگم زد و گفت ک ب سئول بیام چون برادرش نیاز ب ی مدل داره،و حقوقش مناسبه..
من و داداشم ب سئول رفتیم..
بعد دوروز کار کردن پیش اقای کیم و پولی ک پس انداز کردیم موفق شدیم پول عمل مادرم رو بدیم..
من کم کم عاشق تهیونگ شدم و خب طبیعیه..
اون دیگ شده بود دوست و خانواده ما توی سئول..
بعد ی مدت مادرم رو عمل کردیم و بعد از دوهفته مادرم حالش بد شد و فوت کرد..
ویو جیمین
داستانش خیلی دردناکه
پ.وخب الان دلیل افسردگیتون چیه؟
+دلیل؟ دلیل از این واضح تر؟ هم مادرم و از دست دادم و هم برادرم رو
پ.برادر؟ چ اتفاقی افتاده؟
+اون دوماه بعد توی ی تصادف فوت کرد و من این و مخفی کردم..
پ.متاسفم،خب........
(مشاوره چی مینویسن؟ من نمیدونم دیگه،باذهن قشنگ و آرومتون تصور کنید،الان من این پارت و سحر نوشتم و خب این دوروز اینقدر ذهنم درگیره ک ب زور و سختی دارم پارت مینویسم نصفشم از دوستم کمک گرفتم..)
دیدگاه ها (۰)

دلبر عزیز شده🍷🖤part_30ویو تهیونگامزوز میخوام برم دیدن آیو جی...

دلبر عزیز شده🍷🖤part_31) سه تا پارت براتون نوشتما(~اوکی_بای~ب...

دلبر عزیز شده🍷🖤part_28ویو آیوبراخودم نشسته بودم و باز ب عکسا...

#سناریودرخواستی♡وقتی سوالای چرت و پرت و عجیب ازشون می پرسی♡ن...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

پارت پنجاه یکرفتیم پیش دخترا نشستیمو یکم گپ زدیم ک دختر عموم...

پارت ۱۲ویو جنگکوک: ات رو گذاشتم خونه ی مامان باباش خودمم رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط