دیدار غم انگیز

دیدار غم انگیز
Part:5
جیمین:آبجی کوچولو؟پشمکم بیدار شو
لویی:جیمین برو حال ندارم
جیمین:پشمک کوچولو قراره شام‌بریم خونه یونجی بلندشو
لویی:نمیشه شماها برین بعد من بیام؟
جیمین:او نه نمیشه پشمک
لویی:حوصله اون پسره رو ندارم اهه
جیمین:عه پشمکم بلندشووو
لویی:باشههههههه
ویو لویی
جیمینو از اتاق بیرون کردم و رفتم سمت کمدم ی شلوار صورتی با یه کراپ بدون آستین سفید پوشیدم و کلاه گذاشتم و دیدم گوشیم زنگ خورد
لویی:الو
یونجی:سلاممم خرههه
لویی:سلام خوبی؟
یونجی:خوبم ولی تو انگار خوب بنظر نمیای
لویی:اومدم خونتون باهات صحبت میکنم
یونجی:اوکی بای بای
لویی:بای
پایان تماس*
ب.ل:لویی کجایی بیاا
لویی:شماها برین من با ماشین خودم میام
ب.ل:باشه مراقب باش
لویی:اوک
ویو کوک
خسته شده بودم‌انقدرر کار داشتم. جیمین و خانوادش قرار بود که امشب شام خونه ما بیان ولی اصلا حوصله اون دختره رو ندارم اوف مثلا رفیق یونجی عه.
کوک:یونجیییییییییی
یونجی:وای زهره ترک شدمم چیهههه
کوک:برام آب بیارررر
یونجی:مگهه خودت چلاقی پلشتتتت
کوک:صبرکنننن اگه من دیگه برات کاری انجام دادمممممم نصف شب به من میگی که دلت خوراکی میخادددددد
یونجی:عرررر ماماننننن کومککککک
کوک:وایساا بینممممممممم
دیدگاه ها (۰)

دیدار غم انگیز Part:6یونجی:عررررر کمکککککککک جیغ*یونجی:وای خ...

من عاشقت شدم رئیس Part:4هایجین:بینا بلند شو باید بریم شرکتبی...

من عاشقت شدم رئیسPart:3ماشینمو تو پارکینگ پارک کردم و پیاده ...

حس شیرین عشق Part:16آیلا:خب میدونی هعی چیکار کنیمهه جی:نه آخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط