تلخ و شیرین (پارت 2۷)

ارسلان:خیلی سر گیجه گرفته بودم مدیر بردم بیمارستان
دکتر:آقای کاشی چیز زیاد مهمی نیست فقد این دارو هارو حتمن باید هر شب بخوری
ارسلان:باشه
_________
دیانا:خب من دیگه برم مهدیس جون یکم کار دارم
مهدیس:حالا بودی
دیانا:نه دیگه
مامان مهدیس :دخترم میموندی برا شام
دیانا:نه میرم خاله جون

خداحافظی

دیانا:رفتم خونه داشتم کلید میزدم برم تو خونه
دیدم ارسلان از در آپارتمان اومد داخل یه لحظه انگار
سرش گیج رفت
ارسلان:سرم گیج رفت و خواستم بیوفتم
دیانا: ارسلاننننننننن
ارسلان:من رو ببر تا خونه
دیانا:بیا بریم بیا
ارسلان:رفتیم خونه ،دیانا یه لیوان آب بده بهم
دیانا:بیا چی شده
ارسلان:بعد بهت میگم
دیانا:ارسلان من نمیتونم تنهات بزارم بزا به نیکا زنگ بزنم
ارسلان:ول کن رفته با بابام خونه عمه ام اینا
دیانا:خب باشه من میرم بازار زود میام پیشت
ارسلان:باشه
دیدگاه ها (۳)

سلام سلام دوباره

ا

برنده اول!

تلخ و شیرین(پارت 26)تصویر عوض شد اشتباه نگیرید

کاش براتون مهم بودم

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

قهوه تلخ پارت۱۳زنگ اخر هم خورد و به سمت خونه راه افتادیم چوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط