💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 (part 4)

پسرک متعجب سری تکون داد. جونمیون با پوزخند نگاهی به اون دوتا دیگه انداخت.
_شماها هم باید پسر خانم جانگ و ژائو باشید.
اون دوتا هم تایید کردن.
_نظرتون چیه به مادراتون بگم بخاطر شما دیگه قرار نیست برند سوهو براشون لباس طراحی کنه؟
با شنیدن اسم برند سوهو، هر سه پسر تکون شدیدی خوردن. هر سه تا از اهمیت برند سوهو برای خانوادشون خبر داشتن. مادراشون جز برند سوهو هیچ لباسی رو نمیپسندیدن و این اخطار براشون گرون بود.
_مطمئن باشید به عنوان رئیس اون برند کوفتی اگه بار دیگه دور و بر دوست عزیزم ببینمتون هیچ لباسی از اون برند رو به چشم نمی‌بینید. اینو جدی بگیرید و اگه جرعتش رو دارید به خانوادتون راجبش بگید. روز خوبی داشته باشید آقایون.
با لبخند قشنگش که درست مثل یه فرشته بود به سمت ماشین و گائون حرکت کرد که رئیس وو رو تکیه زده به ماشینش دید.
مار از پونه بدش میومد دیگه؟
بدون توجه به کریس به گائون کمک کرد سوار ماشین بشه و کمربندش رو بست. خودشم سوار ماشین شد اما قبل از اینکه حرکت کنه کریس روی صندلی کناریش جا گرفت.
_امیدوار بودم دیگه همو نبینیم آقای وو!
با کمترین صدایی که از خودش سراغ داشت اینو گفت تا به گوش گائون نرسه.
_اوه شما از مسئولیت هاتون هم خبر دارید؟
کریس تلاش کرد مشتش رو روی لبای خوشگل بچه روبه روش نکوبه. برای کنترل خودش به سمت شیشه برگشت.
_کجا دوست داری بریم گائون، باید پیروزمونو جشن بگیریم.
گائون که با وجود کمربند نمی‌تونست زیاد حرکت کنه ناراضی به جونمیون نگاه کرد.
_اوووم. گفتم اگه دوباره دوست منو اذیت کنن دیگه خبری از خدمات وی آی پی برای مادرای افاده ایشون نیست و مجبورن از فروشگاه خرید کنن. میدونی که، خانوما چقدر رو لباس حساسن.
گائون و حتی کریس متعجب به جونمیون نگاه کردن.
_اقایون، میدونم فکر میکنین خیلی احمقانه‌س اما باید بگم اون خانوما برای گرفتن خدمات وی آی پی سه سال صبر کردن، به نظرتون میتونن همینطور از دستش بدن. به هر حال که این تیری بود تو تاریکی اما مثل اینکه جواب داد. اونا دیگه مزاحمت نمیشن گائون، بار دیگه اذیتت کردن به بابات بگو تا اینبار اون دهنشونو سرویس کنه.
گائون نیم نگاهی سمت کریس انداخت.
_اون اگه میخواست اونا رو دعوا کنه همون روز اول انجامش میداد.
جونمیون اول به صورت درهم کریس و بعد از آیینه به چهره ناراضی گائون نگاه کرد. نمی‌دونست چرا اما دلش میخواست به مرد مغرور بغلش کمک کنه.
_اوه عزیزم، به نظرت بابات با این هیکل و جایگاه بیاد دوتا بچه رو دعوا کنه مسخره نیست؟ دعوا کردن بچه ها کار اون نیست اون باید بزنه تو گوش بزرگترا. ادب کردن بچه ها رو به من بسپار. ها؟ چطوره؟ درضمن تو خودت یه مرد بزرگی بابات بیاد ازت دفاع کنه اونا بیشتر مسخرت میکنن.
_راست میگی چرا به ذهن خودم نرسیده بود. میونی تو نابغه ای. معذرت می‌خوام بابا. نباید اون حرفا رو بهت میزدم.
دیدگاه ها (۳)

💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 (part 5)

💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 (part 6) [the and]

اگه میبینید دیگه اخبار اکسو نمیزارم بخاطر اینه که

💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 ( part 3)

#بد_بوی#پارت_۳۵#الینا مامان بابا رو راضی کردم بزارم من و لنا...

بچه ها نگاه کنید من آمدم و دست خود را شکستم خیلی برام سخت بو...

گاهی وقتا دیگه نباید به عقب برگشت، بعضی وقتا باید رها کرد و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط