از خدا میخواهم

از خدا میخواهم
هرگز
مرا مــادر هیچ دختری نکند...
من هم میــدانم
برایِ دامن کوتاهِ صورتیَش میتوان مــُـرد...
یا برای بافتن موهایِ طلایی اَش ضعف کـرد...
من هم میخــواهم دختری صدایم کند"مادر"...
اما...
خودت را بگذار جایِ من....
با بالشتِ خیسِ هرشبه اش چه میکنــی وقتی دلِ نازکش می شکنــد...؟
هزار بار نمیمیری...؟
برای عاشــق شدنش
این دردِ بی درمانِ ناگزیر چه؟
نه
من دختــر نمیخـواهم...
خرگوشیِ موها و دامن پرچینُ و...آخ ناز و اداهایش...هم
ارزانیِ خــودتان....
دلم میخواهد
پسری داشته باشم
که یادَش بدهـم
عاشقــی کــردن را...
و مانـدن را نیــز....
دیدگاه ها (۵۹)

این روزها چقدر همه چیز شبیه "تو" شده است...آدم ها میخندند و ...

اولین جمعه پاییز یادت هست ؟حال و هوای دلم دیدنی بود از پاییز...

آهای پاییز نالوتی...! خرمالوها را که، کال و گس به زمین پرتاب...

به شرط آبرو با جان قمار عشق کن با ماکه ما جز باختن چیزی نمی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط