مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد

مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد
من اون دختری ک تو ذهنت ساختی نیستم من رویام اما رویای قلابی روزی که باهات آشنا شدم هیچی برایم جدی نبود و فک نمی‌کردم رابطمون طولانی بشه و به اینجاها کشیده بشه من عاشقت شدم با کلی دروغ و توام عاشقم شدی اما عاشق دروغای من
من رویام 21 ساله متولد بهمن نیستم متولد مردادم
من دانشجو نیستم تا سوم دبیرستان خوندم در واقع دپیلم ناقصم
من اهل تجریش نیستم و اون خونه مال ما نیس همون خونه آجری که اون شب تولد منو رسوندی اون خونه ماست
من مادرم کارگره تو خونه ها و پدرمم یه معتاد که ضایعات جمع میکنه که خرج موادشو در بیاره
من نه مث تو توی کاخ زندگی میکنم نه ماشین داریم نه ثروت تنها دارایی من همون پول رهن خونمونه من حتی کل درآمد خونوادم پول ی ساعت تو نمیشه من حتی کلا یکسال هم کار کنیم و خرج نکنیم حقوق یه ماه تو هم نمیشه
من اینم رویای واقعی اینه و چیزایی که بهت گفتم همش ساخته ذهنم بود
دیگ بغضم اجازه گفتن نمیداد از ماشین پیاده شدم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم
شب شده بود اما هنو خبری از حامد نبود حقم داشت چرا باید زنگ میزد اون کجا من کجا اخه کی عروسی ساهزاده با گدا رو دیده ک من دومیش باشم دلم خیلی شکسته بود حس نابودی داشتم حس بیچاره بودن به بخت خودم لعنت می‌فرستادم چند روزی گذشت اما بازم خبری نبود
تا اینک بعد یه هفته گوشیم زنگ خورد خودش بود حامد
هیجان تموم وجودمو گرفت و خدا رو شکر میکردم ک برگشت #رمان #سرگذشت #داستان
دیدگاه ها (۸)

مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد_سلام رویایی خوبی_سلام...

مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد_اخرین بازدیدش مال دیر...

مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیردگوشیم زنگ خورد حامدم ب...

مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیردبه خونه رسیدم شب پر اس...

وقتی درو باز کرد باورم نمیشد من کل کره رو دنبال این گشتم ولی...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط