شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است

شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است
برگ می ریزد ، ستیزش با خزان بی فایده است

باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم
در دل طوفان که باشی ، بادبان بی فایده است

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد ، نردبان بی فایده است

تا تو بوی زلف ها را می فرستی با نسیم
سعی من در سربه زیری ، بی گمان بی فایده است

تیر از جایی که فکرش را نمی کردم رسید
دوری از آن دلبر ابرو کمان ، بی فایده است

در من عاشق توان ذره ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ ، امتحان بی فایده است

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند
حرف موسی را نمی فهمد شبان ، بی فایده است

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می گردم اما ، همچنان بی فایده است

کاظم بهمنی
دیدگاه ها (۲)

بازهم برف .... چتر خاطراتت را جا گذاشتی اینجا کنارِ عاشقانه...

شاعری اینجا کنارِ عکسِ زیبای تو ماندهم قلم، هم کاغذش در وصفِ...

ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم.ترس از طرد ش...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ ؟ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط