رمانجدید

#رمان_جدید
#پارت_۲

دخترلجباز و پسرمغرور⛓️

بعد اینکه رسیدم خونه به همه سلام دادم و رفتم تو اتاقم لباسامو درآوردم
روی تخت ولو شدم خیلی خسته بودم

تا سرم به بالشم رسید خوابم برد

صبح با آلارم گوشیم پاشدم رفتم به دوش گرفتم و اومدم موهامو سشوار

کشیدم و موهامو گوجه ای بستم

لباسای باشگاهمو آماده کردم و خودم هم آماده شدم

بعد مامانم صدا کرد دریا بیا صبحونه بخور رفتم صبح بخیری گفتم به مامان و بابام و صبحونه رو خوردم

بعد با همه خدافظی کردم مامانم گفت دیگه مثل دیروز دیر نیای خونه گفتم چشم

رفتم و ماشین قشنگمو از پارکینگ درآوردم و به سوی باشگاه رفتم

رسیدم باشگاه و رفتم تو به مربی و دوستام سلامی دادم و رفتم که لباسای ورزشی مو بپوشم


پوشیدم و رفتم با دستگاه ها و وسایل های ورزشی کلی ورزش کردم

کلی خسته شدم تایم باشگاه تموم شد

رفتم لباسامو عوض کردم و کیفمو

برداشتم و با همه دوستام و هم باشگاهیام خداحافظی کردم

رفتم سوار ماشینم شدم و به سوی خونه

رفتم وقتی رسیدم به همه سلام کردم مامان گفت خسته نباشی دخترنازم

گفتی مرسی مامان جان خیلی خویته شدم من یکم میرم اتاقم استراحت کنم بعد رفتم اتاقم و لباسامو عوض کردم

و تو تختم ولو شدم خیلی خسته شده بودم
دیدگاه ها (۶)

#رمان_جدید_#پارت_1 دخترلجباز و پسر مغرور⛓️صبح با صدای زنگ گ...

بگید☺️⛓️

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

game of love and hate(part 17)

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط