صفحه ی افکار ذهنم جای ریشه های موهام میبرم خط به
صفحه ی افکارِ ذهنمُ .. جای ریشه های موهام میبرم .. خط به خط میشه .. مثِ وقتی تار به تار قیچی .. موهاتُ بغل میکنه به زمین .. مثِ وقتی زن باشی اما کچل .. افکارِ من عاری از هر حد و مرزِ .. دیوونگی که بش میگن عصری بودن .. من دیوونه ای بیش نیستم .. که زورش به موهاش نرسید .. عوضش افکارشُ دونه به دونه ریخت .. و زُل زد به ناکجای این عقلی که .. با خالی شدن هم هنوز پر بود .. گاهی واقعا دلم خواستارِ خالی کردنِ کله ام از عقلم میشه .. دقیقا جوری که دستام .. تشنگی میکشن برای فرو کردنِ قیچی تو موهام .. بعضی وقتا فک میکنم با کوتاه کردنِ موهام .. اون وقتم با ریزشِ زلف هام .. افکارم میره تو همون سطلِ زباله ای که میشه خونه ی موهام .. من دیوونگی رو بارها تجربه کردم .. اما اینکه دستم به موهام و افکارم برسه .. منِ دیوونه رو عاقلتر از یک آدمِ فهمیده میکنه .. شایدم اون لحظه من میشم حسین فهمیده .. ولی خب من یه دیوونم و چیزی حالیم نیست از فهمیده .............
#فاطمه_آشوب
چقد الان من شبیه اسمم .. !!!!!
یادم نیست عکسُ از کی کپی کردم .. معذرت ✋
#فاطمه_آشوب
چقد الان من شبیه اسمم .. !!!!!
یادم نیست عکسُ از کی کپی کردم .. معذرت ✋
- ۲.۹k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط