شاعر که باشی شعرهایت درد دارد

شاعر که باشی ، شعرهایت درد دارد !
حتی قلم ، ‌گاهی به جایت درد دارد !

وقتی که دلتنگی فقط باید بباری
حتی خدا هم ، پا به پایت درد دارد !

با گریه هر شب سر به بالین ‌می گذاری
هر تار و پودت ، بی نهایت درد دارد !

شب ها که تنها می شوی با خاطراتش
حتی خیالش هم ، برایت درد دارد !

با غم دعایش می کنی ، برگردد اما
در آن زمان ، حال دعایت درد دارد !

همصحبت تو می شود دیوار و دفتر
شاعر که باشی ، شعرهایت درد دارد !


آنجلا_راد
دیدگاه ها (۱)

رفتم اما دل من مانده  برِ دوست هنوزمی‌برم جسمی و دل در گروِ ...

قلم بنویس دردم را ، هوای قلب سردم را بگو با آینه آرام ، دلیل...

بار دیگر به سرم هرچه بیاوردی عشقداغ شد سینه ام از آن همه دلس...

‍ ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟چه باشد ار رخ خوبت بدین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط