تـو را میخـواهم...نـه آنگـونه کـه دوستــ دارمو نـه آنگـونه که آرزو دارمتـو را میخـواهم...آنگـونه که هستـیبـا همـان غـرور خیسـی که میدانـمنمیگذارد دلم بـرای هیـچ بــارانی تنگ شـود