جنبه نداری نخون
"𝓜𝔂 𝓜𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭"
"𝓟𝓪𝓻𝓽.6"
جنبه نداری نخون
جونگ کوک.
با لباس بردمش تو خونم هی ب دریا نگاه میکرد بردمش خونم از بازار ی لباس گرفتمو بهش دادم ک بپوشه
ویو ا.ت
نمیدونستم اون لباسارو چجوری بپوشم واقعا نمیدونستم احتمالا این لباس رنگیارو باید اول بپوشم سفیداو شلواره رو رو و اینایی ک نیمدونم چیه(لباس زیر)رو رو بپوشم
پوشیدم بنظرم لباسشون خیلی زشت بود و رفتم پیش پسره نمیدونستم چجوری برم خونم رفتم دیدم تا نگام کرد از خنده قرمز شده بود خیلی خجالت کشیدم یکم اخمامو کردم ت همدیگه نمیدونستم چرا میخنده واقعانمیدونستمچرا اینجوری میخنده ولی خیلی قشنگ میخندید
جونگکوک. واقعاا نمیدونیی چجوری بپوشیشوننن(خنده شدید)وای خدا خیلی خنده دار...
ی دقه مکث کردو
جونگ کوک. الا من باید لباس تنت کنم حتی گره ی زیر پوشتم ببلد نیستی؟وای خدا
مجبور شدم خودم لباس تنش کنم همه رو یکی در اوردم کردم زیاد نگاهش نکنم کمعذب نشه البته من خودمم معذبم چ بریه ب اون لباسارو بش یاد دادم چجوری بپوشه
جونگ کوک. ببین اینجوریه ببین چ خوشگل شدی باید موهاتم درس کنم حالا بلدی بافت بزنی؟
+وایی خیلی خوشگله(تن اروم)امم چجور بافتی؟
جونگ کوک. امم صدات خیلی قشنگه(بم)امم مگ چقد بافت داریم؟
+خودم میبافم
جونگ کوک. باشه من میرم از اتاق بیرون خودت درست کن خودتو
+باشه
موهامو بافتم انگار اصلا نفهمید ک پری بودم ولی خب وقتی از بازار رد میشدیم همه خیلی بهم نگاه میکردن نمیدونم چرا(بخاطر تیپشو موهاش)به هر حال موهامو بافتم شب فرار میکنم و دیگ ب خشمی نمیام وای الیزابت چرا واقعا اینقدر اسرار کردی ک بیام خشکی اومدم تو نگام کردو مطمعن شد ک بافت بلدم
و برام غذا درس کرد خوردم(خدارشکر بلد بود با چاباستیک درس استفاده کنه)و بردتم توی اتا قو منو خوابوند
"𝓟𝓪𝓻𝓽.6"
جنبه نداری نخون
جونگ کوک.
با لباس بردمش تو خونم هی ب دریا نگاه میکرد بردمش خونم از بازار ی لباس گرفتمو بهش دادم ک بپوشه
ویو ا.ت
نمیدونستم اون لباسارو چجوری بپوشم واقعا نمیدونستم احتمالا این لباس رنگیارو باید اول بپوشم سفیداو شلواره رو رو و اینایی ک نیمدونم چیه(لباس زیر)رو رو بپوشم
پوشیدم بنظرم لباسشون خیلی زشت بود و رفتم پیش پسره نمیدونستم چجوری برم خونم رفتم دیدم تا نگام کرد از خنده قرمز شده بود خیلی خجالت کشیدم یکم اخمامو کردم ت همدیگه نمیدونستم چرا میخنده واقعانمیدونستمچرا اینجوری میخنده ولی خیلی قشنگ میخندید
جونگکوک. واقعاا نمیدونیی چجوری بپوشیشوننن(خنده شدید)وای خدا خیلی خنده دار...
ی دقه مکث کردو
جونگ کوک. الا من باید لباس تنت کنم حتی گره ی زیر پوشتم ببلد نیستی؟وای خدا
مجبور شدم خودم لباس تنش کنم همه رو یکی در اوردم کردم زیاد نگاهش نکنم کمعذب نشه البته من خودمم معذبم چ بریه ب اون لباسارو بش یاد دادم چجوری بپوشه
جونگ کوک. ببین اینجوریه ببین چ خوشگل شدی باید موهاتم درس کنم حالا بلدی بافت بزنی؟
+وایی خیلی خوشگله(تن اروم)امم چجور بافتی؟
جونگ کوک. امم صدات خیلی قشنگه(بم)امم مگ چقد بافت داریم؟
+خودم میبافم
جونگ کوک. باشه من میرم از اتاق بیرون خودت درست کن خودتو
+باشه
موهامو بافتم انگار اصلا نفهمید ک پری بودم ولی خب وقتی از بازار رد میشدیم همه خیلی بهم نگاه میکردن نمیدونم چرا(بخاطر تیپشو موهاش)به هر حال موهامو بافتم شب فرار میکنم و دیگ ب خشمی نمیام وای الیزابت چرا واقعا اینقدر اسرار کردی ک بیام خشکی اومدم تو نگام کردو مطمعن شد ک بافت بلدم
و برام غذا درس کرد خوردم(خدارشکر بلد بود با چاباستیک درس استفاده کنه)و بردتم توی اتا قو منو خوابوند
- ۴.۹k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط