پارت پنجاه سه
پارت پنجاه سه
شروع ب بازی کردیم
ی چن دور بازی کردیم ایندفعه افتاد به یه پسر و لنا
پسره:جرعت و یا حقیقت؟
لنا:جرعت
پسره:خوبه {{نیشخند زد}}
لنا:کشش ندع فقط بگو
پسره:باشه حالا جوش نیار
یا باید این رو {{نشانه به دوستش}} ببوسی یا ۲۰ بطری الکل کدوم؟
چخبرته ۲۰ تا
پسره:همین ک هس کدومش؟
لنا بدون هیچ حرفی خواس شروع کنه به ۲۰ بطری ک
رام :من میخورم!
پسره:واعوو چه رمانتیک ولی نمیشه اگه تو بخوری باید ۴۰ تا بخوری
اونیکس:دیگه رسما رد دادی
پسره:شروع کن یا دختره خودش ۲۰ تا رو بخوره
رام:میخورم
تا رام گف میخورم صدای دخترا رف بالا ب هیاهویی ابجاد شد ک انگار قراره کسی کسیو ببوسه
رام همشو خورد و جالبه بدون توقف واقعا من ک خوشم اومد
لنا:ممنون
رام:حله چشات
بازیو ادامه دادیم
بعد چن دور دیگه قرار شد ک جاس از لوکاس بپرسه
جاس:جرعت یا حقیقت؟
لوکاس:حقیقت
جاس: ب کسی تو این جمع حس داری؟
لوکاس:آره
آنی:ن بابا ((و خنده))
بعد از ۱ ساعت
بازی تموم شد و هرکی ی دره ای رف
و منم رفتم پشت یکم قدم بزنم سرم کمی درد میکرد
بعد از ۱ساعت
همین جور نشسته بودم ک مامانم زنگ زد
بله؟
مامانم:ماری مامان کجایی؟
پشت ،چطور؟
مامانم:میتونی بیای سالن اصلی؟
باش
اونیکس**
بعد بازی با رام رفتیم یه گپی بزنیم
ک
لوکاس اومد
لوکاس:میبینم ک اقای مغرور اینجاس ،چیکار میکنین؟
رام:هیچ داشتیم ی گپی میزدیم
شروع ب بازی کردیم
ی چن دور بازی کردیم ایندفعه افتاد به یه پسر و لنا
پسره:جرعت و یا حقیقت؟
لنا:جرعت
پسره:خوبه {{نیشخند زد}}
لنا:کشش ندع فقط بگو
پسره:باشه حالا جوش نیار
یا باید این رو {{نشانه به دوستش}} ببوسی یا ۲۰ بطری الکل کدوم؟
چخبرته ۲۰ تا
پسره:همین ک هس کدومش؟
لنا بدون هیچ حرفی خواس شروع کنه به ۲۰ بطری ک
رام :من میخورم!
پسره:واعوو چه رمانتیک ولی نمیشه اگه تو بخوری باید ۴۰ تا بخوری
اونیکس:دیگه رسما رد دادی
پسره:شروع کن یا دختره خودش ۲۰ تا رو بخوره
رام:میخورم
تا رام گف میخورم صدای دخترا رف بالا ب هیاهویی ابجاد شد ک انگار قراره کسی کسیو ببوسه
رام همشو خورد و جالبه بدون توقف واقعا من ک خوشم اومد
لنا:ممنون
رام:حله چشات
بازیو ادامه دادیم
بعد چن دور دیگه قرار شد ک جاس از لوکاس بپرسه
جاس:جرعت یا حقیقت؟
لوکاس:حقیقت
جاس: ب کسی تو این جمع حس داری؟
لوکاس:آره
آنی:ن بابا ((و خنده))
بعد از ۱ ساعت
بازی تموم شد و هرکی ی دره ای رف
و منم رفتم پشت یکم قدم بزنم سرم کمی درد میکرد
بعد از ۱ساعت
همین جور نشسته بودم ک مامانم زنگ زد
بله؟
مامانم:ماری مامان کجایی؟
پشت ،چطور؟
مامانم:میتونی بیای سالن اصلی؟
باش
اونیکس**
بعد بازی با رام رفتیم یه گپی بزنیم
ک
لوکاس اومد
لوکاس:میبینم ک اقای مغرور اینجاس ،چیکار میکنین؟
رام:هیچ داشتیم ی گپی میزدیم
- ۳۰۹
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط