من بودم ودل بود و تو و کلبه خرابی

من بودم ودل بود و تو و کلبه خرابی...
شمعی و قلم بود و دو پیمانه شرابی

چشمان تو سرمستِ قدح بود در آن شب
دیوانه دلی بود و که می داد جوابی...

در گوشه ی آن کلبه نشستیم چو عاشق
میبُردَم از آن لعلِ لبت گاه ثوابی...

شعری زغزل قافیه اش چشم تَرَت بود...
انگار غزل ریخت ،به چشمان تو خوابی

طوفان زده شد دل چو شدی خیره به چشمم
غیر از تپشِ دل، زمنِ ساده نیابی..
. 
دیدگاه ها (۱)

برسان سلام مارا به رفو گران هجرانکه هنوز پاره ی دل دو سه بخ...

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویندقطره ای قصد نشان دادن دریا...

خسته ام مثل طبیبی که... خودش بیمار ا...

ای که همه نگاه من ، خورده گره به روی توتا نرود نفس ز ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط