وقتی دعواتون میشه و

وقتی دعواتون میشه و...
پارت پایانی

ویو شوگا
وارد اتاق شدم و دیدم ات بیهوش روی زمین افتاده و دیدم رگشو زده
شوگا: اتتتتتتتتت تروخدا بلند شو غلط کردم اتتتت
شوگا سریع اتو به بیمارستان میبره دکتر رو با"نشون میدم
شوگا: دکتر حال همسرم چطوره
"خوبه ولی خون زیادی از دست داده خوب شد به موقع رسوندینش اما هنوز بیهوشه نمیدونم کی به هوش میاد اما خوب میشه
شوگا: ممنونم دکتر فقط میتونم ببینمش
" اره
شوگا به طرف اتاق ات میره
شوگا: عشقم زندگی منو ببخش عزیزم معذرت میخوام نباید انقدر کتک میزدم اما چرا میخواستی تنهام بزاری من بدون تو دق میکنم (خدا بده شانس)
ات انگشت دیتشو تکون میده و بیدار میشه
شوگا: دکتررررر
"خوب حال خانمتون کاملا خوبه
شوگا: ممنونم
" فردا مرخص میشن
دکتر میره
ات هم مرخص میشه
یک هفته بعد
ویو ات
فکر کنم نباید رگمو میزدم اما خسته شده بودم از بی اعتمادی های شوگا الان یک هفته از اون ماجرا میگذره وشوگا سعی میکنه باهام ارتباط بگیره (ارتبتط عادی نه 😂) اما من هنوزم خسته و ناراحتم
ویو شوگا
از سرکار برگشتم و امروز وقتشه ازدلش حسابی در بیارم خو منم دل دارم ادمم به سمت اتاق مشترکمون رفتم و واردش شدم
شوگا: شلام خوشگلم
ات: سلام
شوگا یریع لباسا شو درمیاره و روبه ات میکنه و میگه راه فراری نیست و دروقفل میکنه
ات: شوگا لطف...
حرف ات با قرار گرفتن لبای شو گا رو لباش نصفه موند و شوگا لب پایینی ات رو گاز گرفت تا حمکاری کنه اتم راضی شد و حمکاری کرد و شوگا لباسای اتو در اورد و.......(بقیش برای ذهن پاک خودتون)

وات و شا با خوشبختی زندگی کردن و الان صاحب دوقلوشدن یه دختر ویه پسر ۱ ساله
پایان
چطور بود؟