روزگار نامروت لحظه ای شادم نکرددر قفس ماندم صیاد ازا

روزگار نامروت لحظه ای شادم نکرد.....در قفس ماندم صیاد ازادم نکرد

هـــی... تف بهت
دیدگاه ها (۶)

خسته ام من از این درد از این حسرت که باهامه

بخشی از شعر زیبای استاد شهریار (مـــادر)آهسته باز از بغل پله...

ای سلام تو تسلای علی...شهادت حضرت زهرا (س) خدمت همه شما همرا...

مامان جونم...دورت بگردم:)نیستی امروز چرا؟چرا این در برای همی...

رمان بغلی من پارت ۶۵ارسلان: باشه باشه باور کردم برو بخواب لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط