غرور گفت غیر ممکن

غرور گفت: غیر ممکن
است ...
تجربه گفت: خطرناک است
عقل گفت: بیهوده است ...
دل زمزمه کرد امتحانش کن ...
عشق رامیگویم ...
امتحان کردم!
غرورم به خاک افتاد ...
تجربه ام فناشد
عقلم به باد رفت ...
ای دل از تو گلایه دارم..! وعده ی خیسی چشمانم را نداده بودی ..
دیدگاه ها (۳)

نمیدانم عشق چه جور است!!ولی ...من به تو ..."حس عجیبی" دارم!ح...

مهلت بده میرومفقط پایت را بردار تا غرورم را جمع کنم !" مــــ...

با اینهمه لب که رویشان رژ خوردهاین بخت ذلیل مرده ما افسردهقح...

بوسه هایت انار را می ترکاند نفسهایت سیب را میرساندآغو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط