فریب کارp35

_۱۰ روز بعد_*شروع حقیقت...*

خسته به صفحه ی  تلویزیون خیره است اما فکرش درگیر آن انسان دوست داشتنی...

۱۰ روز گذشته و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند فکر جئون را تغییر دهد

"جونگ‌کوک بیا ناهار " Liobo

سر تکان می‌دهد و همین که بلند می‌شود زنگ خانه به صدا در می آید
هر دو بهم نگاه می‌کنند

"ما که کسیو نداریم" jk

لیوبو با شیطنت به چشم های مظلوم کوک نگاه می کند

"شاید عشقت اومده " Liobo

همان طور که سمت در می رود کلافه می گوید

"بس کن لیوبو اون برای چی باید بیاد این...." jk

در را باز می کند و حرفش را با دیدن چهره ی بی رنگ جی هوان می‌خورد
جلو می آید و قبل آنکه چیزی بگوید روی دست های جئون بیهوش می‌شود

"لیوبو !" jk

"چیشده کیه؟ عه این که..." Liobo

متعجب به پیراهن جینا چشم می‌دوزد

"کوک...شکمکش" Liobo

نگاهش پایین می آید با دیدن لباس خونی جی هوان فریاد می کشد :

"لیوبو سریه جعبه کمک های اولیه رو بیار " jk

او را بغل می کند و روی تختش می گذارد
لیوبو با جعبه کمک های اولیه وارد اتاق می‌شود

"لباسش رو در بیار" Liobo

اخم می کند

"زدم بالا بیا " jk

می‌خندد

"خیلی خب آقای عاشق" Liobo

زخمش را تمیز می کند و بخیه می‌زند

"اندام هاش آسیب ندیده ولی بخیه زدم
ممکنه تب کنه چون خون زیادی از دست داده و هر ۵ ساعت یک بار باید پانسمان رو عوض کنی باشه؟" Liobo

سر تکان می‌دهد

"ممنون،زحمت کشیدی" jk

چهره ی جی هوان را نگاه می کند

"منم همون اول بهت گفتم که دختره ولی چطوری صداش انقدر مردونه اس ؟" Liobo

لبخند تلخی زد

"منم نمیدونم" jk

با خروج لیوبو از اتاق، زیپ سویشرت جی هوان را می‌گیرد و زیر لب زمزمه می کند :

"اینبار واقعا مجبورم" jk

سویشرت را در می آورد و حالا دلیل آن همه باند را می فهمید
دیدگاه ها (۱۱)

فریب کار p36

فریب کار p37

فریب کار p34

فریب کارp33

خرگوش قاتلپارت۵تصمیم گرفتم کمکش کنم دوباره برگشتم پیششدستش ر...

چند پارتی (جونگ کوک و ات):part4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط