بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...




اردیبهشت ماه ساعت ٤ بعداز ظهر بود بهم زنگ وزد گفت کجایی؟
منم که سر شهرک با ماشین بودم بهش گفتم چی شده؟
گفت: موتورم خراب شده می خوام برم فشم خونمون.
سریع خودمو بهش رسوندم و رفتیم فشم ، بهش گفتم حلا چی شده بعد مدت ها میخوای بری خونتون
گفت: خیلی دلم برا بابا ومخصوصا علی (برادر) تنگ شده، در ادامه گفت وقت داری بریم حال و هوای علی رو عوض کنیم و بریم کوه ، منم در جواب گفتم : بریم یاعلی...
علی آقا رو صدا کرد ولباس ها رو عوض کردیم و راهی کوه شدیم
پای کوه بودیم وقدم زنان میرفتیم که دوستای علی شروع کردن به تیکه انداختن و مسخره کردن
روح الله از این مسئله خیلی ناراحت شد، علی رو کشوند کنار وبهش گفت: همیشه از خودت دفاع کن و با اقتدار جواب بده و اگر دعوا شد و لازم به زدن شد ، بزن ، من همیشه پشتتم....
آخه یادم نمیره زمان فتنه ٨٨، وقتی می خواستیم حمله کنیم به آشوبگرا و اغتشاش کنندگان، روح الله بدون اینکه چیزی دستش باشه جلوتر از همه میرفت که کلی هم بهش سنگ خورده و صداش در نیامد.
یه بار هم با ماشین بهش زدن که خدا رحم کرد و زیاد جراحت ندید.
قسمتش شهادت در دفاع از حرم اهل بیت شد....

به نقل از رفیق شهید مدافع حرم روح الله قربانی...


شهادت جامونده هاصلوات...
دیدگاه ها (۱)

بسم رب الشهداء...به خواستگاری که آمد،گفت:22سالمه و چیزی هم ن...

بسم رب الشهداء...همسر شهید:پدرشوهرم وصیت‌نامه‌اش را برده بود...

بسم رب الشهداء...مرداد ماه بود سال 80 یا 81 دقیقا یادم نیست ...

بسم رب الشهداء...شهید روح الله قربانی متاسفانه روح اله نه کر...

عزیز ترین دشمن من🍷پارت اول🍷ویو جیمین:حتما باید الان باشه؟. ...

#عشق_جنایت 🔪پارت30در رو باز کردم که دیدم......سو اه:سلام بیب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط